تبریز امروز:
شهردار محترم آمل
رئیس محترم اداره محیط زیست آمل
رئیس محترم اداره میراث فرهنگی آمل
سلام
به نمایندگی از سوی مردم جان به لب رسیدهی آمل مزاحمتان شدیم تا دقایقی وقت گرانقدرتان را با خواندن این جملات هدر بدهید:
باور کنید جای دوری نمیرود. فلان کشور اروپایی و بهمان کشور آسیایی اگر زبانمان لال چنان و چنین است، دست به دست هم دادهاند به مهر تا میهن خویش را کنند آباد. خدای نکرده از ماست که برماست!
الغرض! این مردم جان به لب رسیدهی آمل از غصهی سد انحرافی و زبالهزار جاده هراز و شیرابه و سفرههای زیرزمینی و سموم بیرویهی کشاورزی و سونامی سرطان مازندران و خیابانهای تنگ و ترافیک و آسفالتهای معیوب کوچهها و سگهای هار ولگرد و تخریب بافت تاریخی شهر و آلودگی شهرک صنعتی و دود سوختن شالیزارها و جنگلخواری و تغییر کاربریهای غیرمجاز و برجهای بلند وسط کوچه های باریک و غم نان و غم نان و غم نان... دیگر طاقت این دسته گل تازه برآب رفتهی حضرات را نداشتند.
به خدا توقع نداشتیم آن باغهای زیبای پرگل و درخت وسط خیابان هراز را که هر کالبد بیجان را روح میبخشید، با آن قیمت گزاف از صاحبانشان خریداری کنید یا حداقل پادرمیانی کنید چند درخت را کنار آن برجهای کج و کوله، محض دلخوشی همشهریان باقی بگذارید.
اما قربان سر مبارکتان! این باغ که مال خودتان بود ارثیهی آبا و اجدادی شهرداری بود. دلمان خوش بود به سایهسار آن درختهای بلند چند ده ساله و عطر آن گلهای رنگارنگ. همه که دور از جان شما! سفرهای لاکچری جنگلهای فلان و سواحل بهمان نصیبشان نمیشود. کسبهی محترم صبح تا شب ۱۰۰۰ تومان دشت نکرده و جوراب و دستمالفروشهای دورهگرد و پیرمردهای بازنشستهی عصازنان و بانوان سرپرست خانوار با بچههای قد و نیمقد و خانوادهی نازنین و رنجکشیدهی بیماران تحت درمان انجمن آرین که در همسایگی باغ بودند و عابران خسته و درمانده و درراهمانده دلشان به همان چند دقیقه نفس تازه کردن در هوای لطیف و پر از اکسیژن خوش بود.
بماند عطر جادویی بهار نارنج اردیبهشت که خاطره میشود برای نسلهای آینده.
از دست عزیزان چه بگویم گلهای نیست.
گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست.