تبریز امروز:
باز هم آن زمان از سال فرا رسیده است. زمانی برای این پرسش: چرا دوبار در سال ساعتها را به جلو و عقب میبریم؟ احتمالاً دانشگاهیان، دانشمندان، سیاستمداران، اقتصاددانان، کارفرمایان، والدین – و تقریباً همه کسانی که این هفته با آنها تعامل دارید – در حال بحث درباره طیف گستردهای از دلایل موافق و مخالف صرفهجویی در نور روز هستند.
اما دلیل آن در خود نامش نهفته است: این یک تلاش برای «ذخیره کردن» ساعات روشنایی روز است، که برخی آن را فرصتی برای «استفاده بیشتر» از زمانی که در بیرون روشن است بیان میکنند.
اما به عنوان یک فرد بومی که در زمینه علوم انسانی محیطی مطالعه میکند، این گونه تلاش و بحث درباره آن، یک دیدگاه کلیدی زیست محیطی را نادیده میگیرد.
از نظر بیولوژیکی، طبیعی و حتی حیاتی است که طبیعت در ماههای روشنتر بیشتر فعالیت کند و در ماههای تاریکتر کمتر. حیوانات به خواب زمستانی میروند و گیاهان به حالت خفتگی.
انسانها به طور عمیقی با موجودات، ریتمها و محیطهای غیرانسانی در هم تنیده، به هم وابسته و مرتبط هستند. دانشهای بومی، با وجود شکلهای پیچیده، متنوع و کثرتگرایشان، به طرز شگفتانگیزی هماهنگ هستند و به انسانها یادآوری میکنند که ما نیز بخشی برابر از طبیعت هستیم. ما نیز همانند درختان و گلها، موجوداتی هستیم که به زمستانی برای استراحت و تابستانی برای شکوفایی نیاز داریم.
تا آنجا که ما انسانها میدانیم، ما تنها گونهای هستیم که انتخاب میکند با تنظیمات بیولوژیکی خود بجنگد، به طور منظم ساعتهایمان را تغییر میدهد و خود را به شکلی غیرطبیعی با بیحوصلگی به تختخواب میکشاند و از آن بیرون میکشد.
به باور بسیاری از محققان، دلیل این امر این است که سرمایهداری به انسانها میآموزد که آنان جدا از طبیعت و برتر از آن هستند – مانند نقطه روی هرم. و من استدلال میکنم که سرمایهداری میخواهد مردم در تمام طول سال، بدون توجه به فصل، همان تعداد ساعت کار کنند. این طرز فکر در تضاد با شیوهای است که مردمان بومی هزاران سال زیستهاند.
ذات زمان و کار
دیدگاههای بومی از جهان، هرمها یا خطوط سرمایهداری نیستند، بلکه دایرهها و چرخههای زندگی هستند.
به طور عینی، زمان با تغییرات زمینی و آسمانی در ارتباط است. اسناد تاریخی و مصاحبههای شفاهی ثبت میکنند که در فرهنگهای سنتی بومی گذشته، فعالیت انسانی بر اساس الگوهای تکراری طبیعت برنامهریزی میشد. بنابراین برای مثال، یک ملاقات ممکن است نه ساعت ۴ بعدازظهر پنجشنبه، بلکه در شب بدر بعدی برنامهریزی میشد. همه از قبل به خوبی میدانستند که چه زمانی رخ خواهد داد و میتوانستند بر آن اساس برنامهریزی کنند.
چنین حساسیت تیزی به تقویم طبیعت، معنای نمادین نیز دارد. نگاه کردن به بالا و دیدن ماه در آسمان شب، یعنی دیدن همان ماهی که کسی روزگاری قرنها پیش دیده و کس دیگری امیدوار است قرنها در آینده ببیند. زمان با طبیعت به گونهای در هم تنیده شده که درک غربی را بسیار فراتر میبرد. زمان گذشته، حال و آینده را به طور همزمان در خود تجسم میبخشد. زمان، زندگی است.
در این چارچوب بومی، صرفهجویی در نور روز بیمعنا – اگر نه کاملاً مضحک – است. زمان را نمیتوان تغییر داد، همانطور که عقربههای یک ساعت نمیتوانند خورشید را بگیرند و موقعیت آن را در آسمان جابهجا کنند. خورشید به اراده گرانشی خود برای نسلها – و نظامهای اقتصادی – آینده به چرخش خود ادامه خواهد داد.
مانند زمان، رویکردهای بومی به کار نیز گستردهتر از اقتصاد سرمایهداری است. آنها تمام فعالیتهای پایدارکننده زندگی را به عنوان کار معتبر و ارزشمند میدانند. برای مثال، مراقبت از خود، از بیماران، از سالمندان، از جوانان، از زمین، یا حتی فقط استراحت کردن، فعالیتهایی به یک اندازه ارزشمند هستند.
این به آن دلیل است که هدف اکثر اقتصادهای بومی، افزایش یک معیار تولید ابداعی اقتصاددانان با کار از ساعت ۹ صبح تا ۵ عصر، دوشنبه تا جمعه نیست. بلکه، هدف آنان یافتن و ایجاد رفاهی کلی برای همه است.
صرفهجویی در نور روز منحصراً برای کارگران ساعت ۹ تا ۵ طراحی شده است. این طرح با دادن نور بیشتر به آنان، و فقط به آنان، تلاش میکند فعالیت اقتصادی را تقویت کند. به آن فکر کنید: مراقبان، که عمدتاً زنان هستند، در طول سال فراتر از ساعات روز کار میکنند. جایگاه تطبیق زمانی برای آنان کجاست؟ اگرچه احتمالاً عمدی یا حتی هدفمند نیست، اما مداخله سیاسی صرفهجویی در نور روز، نیروی کار عظیمی را که در حاشیه اقتصاد جریان اصلی فعالیت میکند نادیده میگیرد. این طرح به گونهای، ایده تبعیضآمیز اینکه تنها برخی از کارگران شایسته recognition و تطبیق اقتصادی هستند را تقویت میکند.
از این منظر، صرفهجویی در نور روز این پرسش را برمیانگیزد: آیا اقتصاد واقعاً به آن ساعت اضافه نور خورشید و بهرهوری کارگر نیاز دارد؟ فلسفههای اقتصادی سنتی احتمالاً به دلایل اصولی پاسخ منفی میدهند؛ آنان ممکن است صرفهجویی در نور روز را به عنوان تجاوز به محدودیتهای بیوفیزیکی، اخلاقی و مقدس بومشناسی جهان ببینند، زیرا فرهنگهای کار و مصرف بیش از حد را تشویق میکند.
کارکرد زمان و طبیعت
از زمان اختراع ساعت، سرمایهداری به طور فزایندهای با زمان به عنوان یک شیء بیجان و عمدتاً مستقل از محیط زیست برخورد کرده است.
در حالی که بقیه طبیعت با چرخههای قمری و خورشیدی برمیخیزد و به خواب میرود، انسانها با بازتنظیم ساعتهای مصنوعی خود کار میکنند و میخوابند.
در کتاب خود در سال ۲۰۱۶ با عنوان «استاد Slow»، پژوهشگران علوم انسانی، مگی برگ و باربارا کی. سیبر، این شیسازی از زمان را به فرهنگی غیرانسانی از کار مرتبط میکنند.
آنان مینویسند که از کارگران مدرن به طور فزایندهای انتظار میرود زمان را به عنوان دارایی عددی در نظر بگیرند که میتوان آن را مدیریت، اندازهگیری و کنترل کرد. زمان برای استراحت و آرامش، جایگاه قابل شمارشی در اقتصاد سرمایهداری زندگی ندارد.
قطعاً مزایای عملی برای استفاده از زمان برای اندازهگیری و نظارت بر فعالیتهای اقتصادی وجود دارد – مانند دانستن زمان دقیق شروع و پایان یک جلسه. اما کار برگ و سیبر نشان میدهد که آن کارایی معقول چگونه مورد تحریف قرار گرفته تا کارگران را در آنچه به باور من محیطی ناپایدار، غیرطبیعی و استثماری است، اسیر نگه دارد. زمان کار و زمان زندگی در هم ادغام شدهاند.
در سرمایهداری، انتظار میرود کار به طور نامحدود رشد کند، علیرغم وجود در جهانی محدود که توسط موجوداتی محدود سکونت یافته است. در زمانی که فعالیت انسانی بومشناسی جهان را – به جای پایدار ساختن آن همانطور که روزگاری بود – تهی میکند، این رویکرد شبانهروزی به کار به سادگی با طبیعت ناسازگار است.
در مجموع، صرفهجویی در نور روز، همان منطق مخربی را بازتولید میکند که انسانها و غیرانسانها را به بحرانهای کنونی اجتماعی-زیستمحیطی کشانده است. نافرمانی و سلطه بر قوانین، ریتمها و شکل طبیعت، همانطور که در بهرهبرداری فصلی از انرژی و کار انسان از طریق صرفهجویی در نور روز دیده میشود، به افول بیهمتای اجتماعی و محیطی که uniquely مشخصه عصر سرمایهداری کنونی است، دامن میزند.
نگاه به عقب، پیشرفت به جلو
بر خلاف پیدایش نسبتاً اخیر سرمایهداری، خرد بومی مجموعهای از فلسفههایی را تبلیغ میکند که به قدمت زمان است. این خرد به انسانها یادآوری میکند که راههای دیگری برای تعامل با زمان، کار و محیط زیست وجود دارد – راههایی که قبل از سرمایهداری وجود داشته و پس از آن نیز میتواند وجود داشته باشد.
به نظر من، اگر بحث درباره تغییر ساعت در پاییز و بهار درباره این نبود که چقدر زمان میتوانیم «مورد استفاده قرار دهیم» یا چقدر نور روز ممکن است «ذخیره کنیم»، بلکه درباره کاهش تعداد ساعاتی بود که از ما انتظار میرود مفید – و سودآور – باشیم، ممکن است مردم حال بهتری داشتند تا بتوانند وجودی عادلانهتر و پایدارتر برای همگان تضمین کنند.