25 آذر 1400
رفتار گروه وحشی در دنیای معاصر همانند حمله های طالبان در افغانستان است ، بی رحمانه و در پوشش هایی متفاوت و بی رحم که فقط می کشند و قتل عام می کنند !.....اما ماجرای فیلم از این قرار است که یک دیپلمات فرهیخته به گروهی از جنگجویان وحشی ملحق می شود تا در یک ماجراجویی تاریخی با دشمن وحشتناک تری روبرو شود . در سال 922 هجری قمری ، ابن فضلان (آنتونیو باندراس) یک فرستاده مسلمان از بغداد است که در راه ملاقات با پادشاه سقالیبا می باشد که آن زمان توسط گروهی از وایکینگ ها اسیر می شود . در حالی که ابن فضلان و همراهانش باهوش و خوش اخلاق هستند ، وایکینگ ها جنجالی و گاه ناخوشایند هستند و اشتهای غیرقابل وصفی برای غذا ، الکل و عیش ونوش دارند. با این حال ، او به مرور درک و احترام خود را نسبت به رزمندگان وایکینگ افزایش می دهد و توسط رهبر آنها ، بولیویف ، در جامعه آنها مورد پذیرش قرار می گیرد. با این حال ، ابن فضلان اکنون باید به آنها بپیوندد و با آنان به کشورشان برود. زیرا که آنان خبر حمله یک گروه عظیم از مهاجمان خونخوار را دریافت کرده اند که هر چیزی را که در سر راه آنها وجود دارد از بین می برند و می خورند - از جمله گوشت افرادی که آنها کشته اند.
تبریز امروز:
سیزدهمین جنگاور یک فیلم اکشن تاریخی تخیلی آمریکایی است که در سال ۱۹۹۹ به کارگردانی جان مکتیرنان بر پایه رمان مردهخواران اثر مایکل کرایتون و با بازی آنتونیو باندراس و عمر شریف ساخته شدهاست.
***
سال ۹۲۲ میلادی. «احمد بن فضلان» عرب، دل باختهٔ ممنوع زنی شده است که او نباید به این عشق می افتاد؛ بنابراین وی را به شمال که وحشی و بدوی است، می فرستند. پس از آن که گروه «احمد» به وایکینگها بر می خورند و با آنان رابطه ای دوستانه برقرار میکنند، پسرکی خود را به اردوگاهشان می رسد و خبر بدی را می دهد: «وندال» ها، موجودات هیولا صفت «میست»، به زادگاه آنان حمله کرده و هر که را سر راه خود می بینند، می کشند و می خورند..
احمد بن فضلان شاعر درباری خلیفه بغداد است تا این که برخورد عاشقانه او با همسر یک نجیب زاده تأثیرگذار او را به عنوان "سفیر" در ولگا بلغار تبعید می کند. در سفر با دوست قدیمی پدرش ، ملچیسیدک ، کاروان او با ظاهر شمالی ها از دست مهاجمان تاتار نجات می یابد. با پناه بردن به محل سکونت خود در رودخانه ولگا ، ارتباطات از طریق ملچیسیدک و هرگر ، یک مسافر شمالی که به زبان لاتین صحبت می کند برقرار می شود. توسط هرگر ، این دو می فهمند که جشنی که توسط شمالی ها برگزار می شود در واقع مراسم تشییع جنازه پادشاه تازه فوت شده آنها است. هرگر همچنین آنها را با یکی از پسران پادشاه ، بولیف آشنا می کند. احمد و ملچیسیدک سپس شاهد دعوایی هستند که در آن بولیف برادر خود را در دفاع از خود می کشد ، بولیویف خود را به عنوان وارث معرفی می کند ، و پس از آن مراسم تشییع جنازه وایکینگ پادشاه مرده آنها ، همراه با زن جوانی که سوزانده می شود. او که موافقت کرده است تا وی را به والهالا همراهی کند.
روز بعد ، یک شاهزاده جوان به نام وولفگار وارد اردوگاه می شود و از بولیویف درخواست کمک می کند: پادشاهی پدرش در شمال دور مورد حمله شیطانی باستانی قرار گرفته است که آنقدر ترسناک اند که حتی شجاع ترین جنگجویان جرات نمی کنند نامی از آنها ببرند. "فرشته مرگ" ، یک والوا (زن خردمند) ، می گوید که اگر سیزده جنگجو با این خطر روبرو شوند ، ماموریت و جنگ آنان موفقیت آمیز خواهد بود - اما سیزدهم جنگاور و عضو تیم نباید یک سرباز نظامی باشد. احمد برخلاف میل خود جذب گروه می شود.
احمد در ابتدا با بی اعتنایی توسط شمالی ها مواجه می شود ، او که جثه ای کوچک داشته و اسب کوچک عربی را سوار می شود . با این حال ، وی با یادگیری سریع زبان آنها از طریق مشاهده دقیق ، نشان دادن اسب سواری و توانایی نوشتن ، احترام خاصی را به دست می آورد. بولیف ، که قبلاً چند زبانه است ، از احمد می خواهد که زبان عربی یاد بگیرد ،آنها حسن نیت خود را نسبت به یکدیگر تقویت می کند و وایکینگ ماهیت و ذهن اندیشمند احمد را به عنوان سرمایه ای برای تلاش های خود تشخیص می دهد.
با رسیدن به قلمرو پادشاهی! پادشاه هروتگر ، تأیید می کنند که دشمن آنها در واقع "وندول" باستانی است ، شیطان هایی که با مه برای کشتن و بردن سر انسان ها می آیند. در حالی که گروه در حال جستجو در یک کلبه به یغما رفته هستند، مجسمه ای از زهره را پیدا می کنند که گفته می شود نماینده "مادر وندول" است. در اولین شب حمله ، در گروهی از درگیری ها هیگلاک و راگنار کشته می شوند. ، گروه بولویف به تدریج کشف می کنند که وندولها آدمخوارهای انسانی هستند که شبیه خرس ها زندگی می کنند و خود را خرس می پندارند.
تعداد وایکینگ ها در حال کاهش است ، آنها اسکلد ، هالگا ، رونت و رتل را از دست داده اند و موقعیت آنها کاملاً غیرقابل دفاع است ، آنها با والوا پیر زن روستا مشورت می کنند. او به آنها می گوید که وندول را تا لانه خودشان دنبال کنید و رهبران آنها ، "مادر وندول" و فرمانده جنگی خود را که "شاخ قدرت" می پوشد ، نابود کنید. بولیف و رزمندگان باقی مانده به مجموعه غار وندول نفوذ کرده و مادر را می کشند ، اما بولیویف توسط ناخن سمی پنجه ای مسموم شده روی شانه اش عمیق خراشیده می شود.
احمد و آخرین رزمندگان به روستا برمی گردند (اما بدون هلفدان ، که ترجیح می دهد پشت سر بماند و بجنگد) تا برای آخرین ایستادگی آماده شوند. بولیف قبل از نبرد بیرون می رود و با رزمایش وایکینگ برای مردگان محترم که وارد دنیای دیگر می شوند ، الهام بخش رزمندگان است. بولیف موفق می شود قبل از تسلیم شدن در برابر سم ، فرمانده جنگی وندول را بکشد و باعث شکست آنها شود.
احمد قبل از بازگشت به سرزمینش شاهد مراسم تشییع جنازه سلطنتی بولیف است ، از سپاهیان قدردانی می کند که به او کمک کردند "مرد و بنده مفید خدا شود". او در پایان فیلم دیده می شود که داستان دوران خود را با وایکینگ ها می نویسد.
نقش ها
آنتونیو باندراس در نقش احمد بن فضلان
دایان ونورا در نقش ملکه ویلو
ولادیمیر کولیچ در نقش بولویف
دنیس استورهی در نقش هرگر
عمر شریف در نقش ملچیسیدک
اندرس تی اندرسن در نقش ویگلف - پسر کینگ
ریچارد برمر در نقش اس
رفتار گروه وحشی در دنیای معاصر همانند حمله های طالبان در افغانستان است ، بی رحمانه و در پوشش هایی متفاوت و بی رحم که فقط می کشند و قتل عام می کنند !
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.