و چشمانم را می بندم تا به این اعماق نگاه کنم و تقریباً در تو حل می شوم.
سارا کالینز در مورد انتخاب برنده امسال بوکر "این کتابی است که اکنون به آن نیاز داریم":........................ اوربیتال اثر سامانتا هاروی، تنها نویسنده بریتانیایی که امسال در فهرست نهایی قرار گرفت، برنده جایزه بوکر 2024، معتبرترین جایزه ادبیات داستانی بریتانیا شده است. به گفته مدیر داوری، هنرمند و نویسنده ادموند دی وال، داستان هاروی از شش فضانورد خیالی در ایستگاه فضایی بینالمللی پس از یک «روز مناسب» با در نظر گرفتن فهرست نهایی شش نفره، «به اتفاق آرا» به عنوان برنده انتخاب شد. "اتفاق ما در مورد اوربیتال زیبایی و جاه طلبی آن را تشخیص می دهد. این نشان دهنده شدت توجه فوق العاده هاروی به دنیای گرانبها و مخاطره آمیز ما است.....او در ادامه پیروزی خود را به کسانی تقدیم کرد که «از طرفداران زمین صحبت میکنند و نه علیه زمین، و نه علیه کرامت انسانهای دیگر، زندگی دیگر، و همه افرادی که برای صلح صحبت میکنند، دعوت میکنند و برای صلح تلاش میکنند».
من در مورد رشد ذهنی او صحبت نمی کنم، بلکه در مورد شخصیت او، در مورد کل شخص صحبت می کنم. بنابراین: اگر میخواهید فردی را بررسی کنید و روح او را بشناسید، به این نپردازید که چگونه سکوت میکند، چگونه صحبت میکند، یا چگونه گریه میکند، یا حتی چگونه از شرافتمندانهترین عقاید هیجان زده میشود، بلکه با دقت به او نگاه کنید که او چگونه می خندد.
ما ازگیرالدا، برجهای کج پیزا و اهرام بالا میرویم، به بانکوک و نیویورک سفر میکنیم، اما از خیابانی که در آن زندگی میکنیم چیزی نمیدانیم. ما هیچ چیز در مورد کشوری که در آن زندگی می کنیم نمی دانیم، نمی دانیم سنگ هایی که روی آن ها راه می رویم به چه گواهی می دهند. از آثار تاریخی گذشته عکس می گیریم که هر روز کمتر از آنها یاد می کنیم. تنها زمانی به ولاسکوئز و گویا علاقه مند می شویم که وزارتخانه بعدی تصمیم می گیرد در سالگرد پرشکوه دیگری با نورپردازی ها و صف های چند ساعته موزه ها، که در روزهای عادی به راحتی می توان به آنجا رفت، پول زیادی هدر دهد. ما آنقدر احمقیم که با دهان باز به جلد کتابهایی نگاه میکنیم که هرگز باز نمیکنیم، از نقاشیها عکس میگیریم بدون اینکه بدانیم چه کسی، کی و چرا آنها را نقاشی کرده است، و از برجهای ناقوس بالا میرویم تا مناظر آشنا را تحسین کنیم. ما گروگان فیلم های آمریکایی می شویم و اسیر جهل خود هستیم. و بدترین چیز این است که ما ذره ای شرمنده نیستیم.
ما باید دشمنان خود را ببخشیم، اما نه قبل از به دار آویختن آنها.
کارهای سخت را در حالی که آسان هستند انجام دهید و کارهای بزرگ را در حالی که کوچک هستند انجام دهید. یک سفر هزار مایلی باید با یک قدم شروع شود.
رنج های کوچک ما را از خودمان بیرون می کنند، اما رنج های بزرگ ما را به خودمان باز می گرداند. زنگ ترک خورده صدای کسل کننده ای ایجاد می کند: آن را به دو قسمت تقسیم کنید و دوباره زتگ صدای واضحی ایجاد می کند.
مرد روسی یک دشمن دارد، دشمنی آشتی ناپذیر و خطرناک، که بدون او یک غول خواهد بود. این دشمن تنبلی است.
میل غیرقابل تحملی برای خوردن، نوشیدن، خوابیدن و صحبت کردن در مورد ادبیات دارم، یعنی هیچ کاری انجام ندهم و در عین حال احساس کنم که آدم شایسته ای هستم.
من الان دومین روز است که بحث می کنم، که این بسیار ناراحت کننده است، زیرا همه مردم دنیا خودخواه هستند، که من خودم اولین آن هستم.
قبل از اینکه به مردم موعظه کنید: «آنها چگونه باید باشند»، خودتان آن را نشان دهید. آن را بر روی خود انجام دهید، و آن وقت همه شما را دنبال خواهند کرد.
چرا کلمات زیادی می گویم و آن کلمات به درد من نمی خورند؟ چون نمیتونم خوب حرف بزنم! کسانی که می توانند خوب صحبت کنند، کوتاه صحبت می کنند!
داستان ها افراد را تعریف می کنند - آنها روابط، فرهنگ ها و جوامع ما را شکل می دهند. برخلاف مهارتهای دیگری که با فناوری جایگزین شدهاند، داستانسرایی منحصراً انسانی باقی مانده است و افراد را از ماشینها متمایز میکند. اما در حال حاضر، حتی داستان سرایی نیز به چالش کشیده شده است. هوش مصنوعی که توسط مجموعه دادههای گسترده پشتیبانی میشود، میتواند داستانهایی ایجاد کند که گاهی اوقات با داستانهایی که توسط انسان نوشته شده رقابت میکنند...
رشید الدین بیش از 500 سال پیش مرده بود، اما نامه نوریس باعث جذابیت مدرن زندگی و کار او شد. او به اسلام گرویده بود و در میان امواج تهاجم مغول به خاورمیانه، یهودی به دنیا آمده بود. با گذشت زمان، او به بالاترین درجات در یک اداره مدنی که برای کمک به مغولان برای اداره منطقه پس از کشتن آخرین خلفای عباسی ایجاد شد، رسید. او به عنوان وزیر به دو برادر خدمت کرد که به نوبه خود حکومت کردند: غازان خان از 1295 تا 1304 و سپس اولجایتو تا سال 1316. در طول این دو دهه، رشیدالدین یک سری پروژه های بزرگ را تولید کرد که قدرت و مشروعیت حامیان او را اعلام می کرد. تاریخ او تنها بخش اول این تلاش ها بود: او همچنین رساله هایی نوشت که اولجایتو را به عنوان یک مرجع الهیات عالی در قالب یک امام شیعی معرفی می کرد و پروژه های ساختمانی بزرگی را سفارش داد که اربابان مغول خود و خود را حامیان بزرگ هنر نشان می داد. ، از خیریه، و از بورس تحصیلی. در زمان خود، او مبلغ اصلی مغولان بود. از دهه 1830، او به عنوان یک منبع برجسته در تاریخ آن رژیم مورد ستایش قرار گرفت.
مرگ موضوع بسیار مهمی است، به ویژه برای یک فرد سالخورده، زمانی که به اصطلاح، احتمال دوری وجود ندارد، زمانی که فرد خود را درست در مقابل آن می بیند و مجبور به پاسخگویی می شود. اما برای این کار او به نوعی افسانه در مورد مرگ نیاز دارد، زیرا "عقل سلیم" چیزی غیر از چاله سیاهی را که در انتظار او است نشان نمی دهد. اسطوره قادر به ارائه تصاویر دیگری است - تصاویر مفید و معنادار از زندگی در سرزمین مردگان. اگر کسی حتی اندکی به آنها ایمان داشته باشد، درست یا نادرست است مانند کسی که به آنها اعتقاد ندارد. کسی که اسطوره را رد می کند به نیستی می رود، اما آن که از کهن الگو پیروی می کند راه زندگی را می پیماید و حتی در لحظه مرگ سرشار از زندگی است. هر دو طبیعتاً جاهل می مانند، اما یکی برخلاف غریزه خود زندگی می کند، دیگری مطابق با آن. تفاوت قابل توجه است و مزیت دومی بیش از حد آشکار است.
آنتون چخوف مینویسد: «میل به خدمت برای منافع عموم قطعاً باید یک نیاز روحی و شرط خوشبختی شخصی باشد؛ اگر این خدمت از این باور سرچشمه نمیگیرد، بلکه از ملاحظات نظری یا چیزهای دیگر نشأت میگیرد، پس موضوع صحیح نیست».
محبت مادر باعث می شود کودک احساس کند چقدر خوب است که به دنیا آمده است. این عشق به زندگی را در کودک القا می کند و نه فقط میل به زنده ماندن. همین ایده را می توان با نماد دیگری بیان کرد. سرزمین موعود (سرزمین همیشه نمادی مادرانه است) به عنوان "شیر و عسل فراوان" توصیف می شود. شیر نماد اولین جنبه عشق، مراقبت و تایید است. عسل نماد لذت زندگی، عشق به آن و شادی از زنده بودن است. اکثر مادران قادر به تولید "شیر" هستند، اما فقط تعداد کمی "عسل" تولید می کنند. مادر برای اینکه بتواند عسل بدهد، نه تنها باید مادر خوبی باشد، بلکه باید انسان شادی هم باشد و عده کمی به این هدف می رسند.
اگر او نبود، دختران تمام زندگی خود را بر گردن پدرانشان میگذراندند و بسیاری از نوازندگان بینان میماندند، از آن زمان عروسی برگزار نمیشد. پزشکی می گوید که مجردها معمولاً دیوانه می میرند، در حالی که افراد متاهل بدون اینکه دیوانه شوند می میرند. کراوات مرد مجرد را یک خدمتکار می بندد و کراوات مرد متاهل را همسرش می بندد. ازدواج نیز برای دسترسی به آن خوب است. ثروتمند، فقیر، کور، جوان، پیر، سالم، بیمار، روس ها، چینی ها می توانند ازدواج کنند... تنها استثناها دیوانه ها و دیوانه ها هستند، در حالی که احمق ها، احمق ها و بی رحم ها همانطور که آنها می خواهند می توانند به همان اندازه ازدواج کنند.
چقدر مفید خواهد بود که هر یک از ما، با مقایسه وضعیت فعلی خود با وضعیت دیگری، حتی وضع بدتر، به یاد بیاوریم که مشیت در هر لحظه می تواند تبادلی ایجاد کند و از طریق تجربه به ما نشان دهد که قبلا چقدر خوشحال بودیم! ... من یاد گرفته ام که بیشتر به جنبه روشن موقعیتم نگاه کنم تا جنبه تاریک و آنچه را که دارم بیشتر به یاد بیاورم تا آنچه را که از آن محروم هستم و این به من لحظات شادی درونی غیرقابل بیانی داد. این را برای آن بدبخت هایی می گویم که هرگز از چیزی راضی نیستند و نمی توانند با آرامش از نعمت هایی که به آنها داده شده لذت ببرند، زیرا همیشه چنین چیزی را می خواهند. به نظر من، تمام شکایات ما از آنچه از آن محرومیم، ناشی از عدم قدردانی نسبت به آنچه داریم است.
«چون نبض و تفسره بدیدم مرا یقین گشت که علت عشق است و از کتمان سر حال بدینجا رسیده است، اگر از وی سؤال کنم راست نگوید. پس دست بر نبض او نهادم نام محلات بگفتند، چون به محلت معشوق رسید عشق او را بجنبانید حرکت بدل شد، دانستم که در آن محلت است. بگفتم تا نام کویها بگفتند، چون نام کوی معشوق خویش شنید همان معنی حادث شد، نام کوی نیز بدانستم. بفرمودم تا سرایها را نام بردند چون به نام سرای معشوق رسید همان حالت ظاهر شد، سرای نیز بدانستم. بگفتم تا نام همهٔ اهل سرای بردند چون نام معشوق خود بشنید به غایت متغیر شد، معشوق را نیز بدانستم. پس بدو گفتم و او منکر نتوانست شدن، مقر آمد.»
من بزرگترین و تزلزل ناپذیرترین وسیله را برای تسخیر قلب یک زن به راه انداخته ام، وسیله ای که هیچ کس را فریب نمی دهد و بدون استثنا بر همه تأثیر تعیین کننده دارد. این یک درمان شناخته شده است - چاپلوسی. هیچ چیز در دنیا سخت تر از صراحت نیست و هیچ چیز آسان تر از چاپلوسی نیست. اگر در صراحت فقط یک صدم نت نادرست باشد، بلافاصله ناهماهنگی رخ می دهد و به دنبال آن یک رسوایی رخ می دهد. اگر در چاپلوسی حتی همه چیز تا آخرین نت نادرست است، پس خوشایند است و بدون لذت به آن گوش داده می شود. هر چند با لذت خام، اما با لذت. و مهم نیست که چاپلوسی چقدر بی ادبانه باشد، حداقل نیمی از آن مطمئناً درست به نظر می رسد. و این برای همه تحولات و اقشار جامعه است. حتی یک راهبه را می توان با چاپلوسی اغوا کرد. تاحدی که چیزی برای گفتن در مورد مردم عادی وجود ندارد.
از هیچ چیز واهمه نداشته باش و هرگز نترس و غمگین مباش. اگر فقط توبه کردن در تو باشد و این امر در کاهش نیابد ، خداوند همه چیز را می بخشد. و چنین گناهی وجود ندارد و نمی تواند در تمام زمین وجود داشته باشد که خداوند توبه کنندگان واقعی را نبخشد. و انسان اصلاً نمی تواند مرتکب چنین گناه بزرگی شود که محبت بی پایان خدا را از بین ببرد. آیا چنین گناهی می تواند بیش از محبت خدا باشد؟ فقط نگران توبه باش، بی وقفه و ترس را به کلی دور کن. باور کن که خدا تو را آنقدر دوست دارد که حتی تصورش را هم نمی کنی، حتی اگر تو را با گناه و در گناهت دوست داشته باشد. و شادی در مورد یک توبه کننده در بهشت بیشتر از ده عادل است، از مدتها پیش گفته شده است: برو و نترس!
گفتگو با مردم، اگر صمیمیت درونی عمیقی با آنها نداشته باشید، به استثنای موارد نادر، همیشه به شدت بی معنی است و فقط ناامید کننده است.
آنها با عشق زنده شدند، قلب یکی حاوی منابع بی پایان زندگی برای قلب دیگری بود.
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.