خبر های ویژه

خواب در اداره

29 آبان 1403

در جستجوی پیدا کردن راه حل

28 آبان 1403

کتاب خوانی

28 آبان 1403

روزنامه عصر

27 آبان 1403

آماده سازی تمام امکانات

25 آبان 1403

نامه هایی به میلنا

24 آبان 1403

جنگل پاییز

23 آبان 1403

دویچنیک -پارتی مجردی

23 آبان 1403

تنها با پاییز

23 آبان 1403

نقطه ی گمشده کجاست

23 آبان 1403

اوربیتال «زیبا و جاه طلبانه» سامانتا هاروی برنده جایزه بوکر شد

23 آبان 1403

به جانت ای بتِ شیرین دهن

23 آبان 1403

دقت کنید ؛ او چگونه می خندد

22 آبان 1403

شرم نامفهموم

22 آبان 1403

پایان بخشیدن به عداوت

21 آبان 1403

نقاشی ربات هوش مصنوعی Ai-Da در حراج ساتبی بیش از یک میلیون دلار فروخته شد

19 آبان 1403

دونالد ترامپ و کامالا هریس بعد از انتخابات

19 آبان 1403

پهن کردن فرش قرمز

19 آبان 1403

ماسک، ترامپ و پوتین

19 آبان 1403

پاییز. نمای از پنجره اتاق غذاخوری. ریابوو

19 آبان 1403

انجام کارهای سخت و کارهای دشوار

19 آبان 1403

رتج ها را چگونه مدیریت کنیم

19 آبان 1403

آلفونس موچا چگونه دولت ملی چکسلواکی را طراحی کرد

18 آبان 1403

مجسمه ی فاخربرای شهریار نیاز یک شهر است، نیاز تمام شهرهاست

18 آبان 1403

آیا او بازگشته است

15 آبان 1403

دسته گل پاییزی

15 آبان 1403

تنبلی دشمن مردمان

13 آبان 1403

این شایستگی نیست!

13 آبان 1403

خودخواهی

13 آبان 1403

قوری چینی جادویی سفالی از خاک رس بنفش+ویدیو

12 آبان 1403

خودتان چگونه هستید؟

12 آبان 1403

خوب کوتاه صحبت کردن از کتاب شیاطین

12 آبان 1403

خوشنویسی

23 آبان 1403

به جانت ای بتِ شیرین دهن

به جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمع شبانِ تیره، مُرادم فنایِ خویشتن است

3 اردیبهشت 1403

خوشنویسی درویش عبدالمجید بر روی تصویری مینیاتوری از خویش

تصویر حضرت استاد درویش عبدالمجید که توسط محمدهادی، تذهیبکار و نگارگر زمان خود درویش کشیده شده است و درویش با خط زیبای خود زیبایی آن را دو چندان کرده است گر کسی عاشق رخسار تو باشد چکند طالب دولت دیدار تو باشد چکند شوخی و بی خبر از درد گرفتاری عشق دردمندی که گرفتار تو باشد چکند

3 تیر 1402

نامه ای به شیوه نگارش قاجار

روحی فداک هیچ می دانی چندان که حضور شما طرب آمیز است صد چندان دوری شما تعب انگیز از روزی که از خدمت سرکار مرخصی حاصل کرده الی کنون بهیچ وجه حالی که بتوان دو کلمه تحریر نماید در خود مشاهده ننموده روز را در کسالت شبها را به بطالت گذرانیده لیکن امیدوار چنان است بر خلاف ماضی چند روزی که ایام تعطیل است به طوری بگذراند بعد از آن شاید توفیق رفیق گشته تلافی مافات بشود محض اطلاع زحمت افزا گردید زیاده مطلبی ندارد

25 خرداد 1402

تذکرة الأولیاء ، ذکر جنید بغدادی قدس اللّه روحه العزیز- شیخ فریدالدین عطار

نقل است که سیدی بود که او را ناصری گفتندی. قصد حج کرد. چون به بغداد رسید به زیارت جنید رفت و سلام کرد. جنید پرسید که سید از کجاست؟ گفت: از گیلان/ گفت: از فرزندان کیستی؟ گفت: از فرزندان امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه. گفت: پدر تو دو شمشیر می‌زد، یکی با کافران و یکی با نفس. ای سید که فرزند اوئی! از این دو کدام کار فرمائی؟

23 خرداد 1402

من عهد تو سخت سست می‌دانستم

من عهد تو سخت سست می‌دانستم بشکستن آن درست می‌دانستم این دشمنی ای دوست که با من ز جفا آخر کردی نخست می‌دانستم

11 خرداد 1402

نمایشگاه بین‌المللی خطاطی و تذهیب به نام حامد آمدی خطاط ترک

ششمین دور نمایشگاه بین‌المللی خطاطی و تذهیب که وزارت فرهنگ اردن آن را برگزار می‌کند در شهر عقبه آغاز به کار کرد. این دوره از نمایشگاه به نام حامد آمدی، خطاط ترک، نام‌گذاری شده است.

9 اردیبهشت 1402

جودت همه آن کند که دریا نکند

جودت همه آن کند که دریا نکند این دم کرمت وعده به فردا نکند حاجت نبود از تو تقاضا کردن کز شمس کسی نور تقاضا نکند

7 اردیبهشت 1402

ز رشک قدت ای سرو سمن بَر

ز رشک قدت ای سرو سمن بَر به صد پاره دلی دارد صنوبر به باغ خلد اگر شاخ گلی هست تو آن شاخ گلی ای شوخ دلبر نهال حسنی و ما چشم داریم که آریمت به آب دیده در بر

27 فروردین 1402

الهی ! الهی ! خطا کرده‌ایم

الهی ! الهی ! خطا کرده‌ایم تو بر ما مگیر آنچه ما کرده‌ایم گنه کارم و عذر خواهم توئی چه حاجت به پرسش؟ گواهم توئی ...................................

25 فروردین 1402

ای سر تو در سینه هر محرم راز

ای سر تو در سینه هر محرم راز پیوسته در رحمت تو بر همه باز هر کس که به درگاه تو آورد نیاز محروم ز درگاه تو کی گردد باز

22 فروردین 1402

در تاثیر تربیت در باب هفتم گلستان

از عقوبت آن نیندیشد و حلال از حرام نشناسد سگی را گر کلوخی بر سر آید ز شادی بر جهد کین استخوانی است وگر نعشی دو کس بر دوش دارند لئیم الطبع پندارد که خوانی است اما صاحب دنیا بعین عنایت حق ملحوظ است و بحلال از حرام محفوظ همانا تقریر این سخن نکردم و برهان این مدعا نیاوردم انصاف ازو توقع کرده ام هرگز دیدی دغایی را دست بر کتف بسته یابینوایی در زندان نشسته یا پرده معصومی دریده یا کفی از معصم بریده الا بعلت درویشی

19 فروردین 1402

لب لعل تو کام اهل وفا

لب لعل تو کام اهل وفا لعلیل الفراق فیه شفا دردنوشان جام درد تواند صف نشینان بارگاه صفا کی به روی تو خوش توانم زیست همچو موی تو فتنه ای ز قفا .........................................

16 فروردین 1402

این کهنه رباط را که عالم نام است

این کهنه رباط را که عالم نام است وآرامگه ابلق صبح و شام است بزمی‌ست که واماندۀ صد جمشید است قصری‌ست که تکیه‌گاه صد بهرام است

13 فروردین 1402

ما را به هيچ داد، که ارزان خريده بود

روز وداع گريه نه در حد ديده بود توفان اشک تا به گريبان رسيده بود نزديک بود کز غم من ناله برکشد از دور هر که ناله زارم شنيده بود ............................................ زان دردمند شد تن مسکين، که مدتي دل درد آن دو نرگس بيمار چيده بود روز وداع دل بشد از دست و حيف نيست کان روز اوحدي طمع از جان بريده بود

12 فروردین 1402

خبری زآن به خشم رفته بگوی

مرحبا ای نسیم عنبر بوی خبری زآن به خشم رفته بگوی دلبر سست مهر سخت کمان صاحب دوست روی دشمن خوی ................................................... سعدیا شور عشق می‌گوید سخنانت نه طبع شیرین گوی هر کسی را نباشد این گفتار عود ناسوخته ندارد بوی

9 فروردین 1402

دردا که نوید وصل شد دیر آخر

دردا که نوید وصل شد دیر آخر غمخانه دل شد زبر و زیر آخر کو پیک اجل که شد دل از زندگیم بی آن رخ ماه چارده سیر آخر

8 فروردین 1402

ایسته سن كؤنلوم كیمی زولفون پریشان اولماسین

ایسته سن كؤنلوم كیمی زولفون پریشان اولماسین اول قده ر ناز ائت منه آه ائتمك امكان اولماسین درد عشقین قصد جان ائتدی سه من هم شاكیرم ایسته رم جیسمیم ده درد اولسون داخی جان اولماسین قویما اغیار ائیله سین كویین ده جولان ای پری اهرمن لر مالك ملك سلیمان اولماسین ............................................................ ............................................................... مبتلای درد عشقم ال گؤتور مندن طبیب ائیله بیر تدبیر كی بو درده درمان اولماسین صابیرا امید وصل ایله غم هیجرانه دؤز هانسی بیر مشكل دی كی صبر ایله آسان اولماسین

19 اسفند 1401

که روز غم بجز ساغر نگیرم

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم که پیش چشم بیمارت بمیرم نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکین و فقیرم چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی به سیب بوستان و شهد و شیرم چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم ................................................................ خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بام عرش می آید صفیرم چو حافظ گنج او در سینه دارم اگر چه مدعی بیند حقیرم

15 اسفند 1401

من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم

من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر حالی اسیرِ عشقِ جوانان مَه وَشَم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز اِسْتادِه‌ام چو شمع، مَتَرسان ز آتشم شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن من جوهریِّ مُفلِسَم، ایرا مُشَوَّشَم از بس که چَشمِ مست در این شهر دیده‌ام حقّا که مِی نمی‌خورم اکنون و سَرخوشم ............................................................ حافظ عروسِ طَبعِ مرا جلوه آرزوست آیینه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم

10 اسفند 1401

محک محبت دانی که چه آمد، یکی بلا و قهر و دیگر ملامت و مذلت

محک محبت دانی که چه آمد، یکی بلا و قهر و دیگر ملامت و مذلت؛ گفتند اگر دعوی عشق ما می کنی نشانی باید. محک بلا و قهر و ملامت و مذلت بر وی عرض کردند قبول کرد، در ساعت این دو محک گواهی دادند که نشان عشق صدقست.. هرگز ندانی که چه می گویم در عشق جفا بباید و وفا بباید تا عاشق پختۀ لطف و قهر معشوق شود و اگر نه خام باشد و از وی چیزی نیاید.. دریغا کمال عشق را مقامی باشد از مقامات عشق که اگر دشنام معشوق شنود او را خوشتر از لطف دیگران آید و هرکه نداند او در راه عشق بیخبر باشد.. ... پای همت بر دو عالم نیز و برآدم زنیم

7 اسفند 1401

پارسایی گرفتار در محبت

پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندان که ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی: کوته نکنم ز دامنت دست ور خود بزنی به تیغ تیزم بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست هم در تو گریزم ار گریزم

1 اسفند 1401

بگفت از عشق کارت سخت زار است

نخستین بار گفتش کز کجایی بگفت از دار ملک آشنایی بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند بگفتا جان‌فروشی در ادب نیست بگفت از عشقبازان این عجب نیست بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ ....................................................................................................................................................................................................................................................... بگفتا رو صبوری کن در این درد بگفت از جان صبوری چون توان کرد بگفت از صبر کردن کس خجل نیست بگفت این دل تواند کرد دل نیست بگفت از عشق کارت سخت زار است

30 بهمن 1401

از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن

مجنون به فراست دریافت، گفت: از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهدهٔ او بر تو تجلی کند..................................................

26 بهمن 1401

نیست بیجا ناله‌ام از تنگیِ جا در قفس

نیست بیجا ناله‌ام از تنگیِ جا در قفس مرغی‌ام افتاده از دامان صحرا در قفس عندلیبِ ناشده هرگز به باغی نغمه‌سنج گاهگاهی ناله‌ای می‌کرد اما در قفس موسم گل شد بگو صیاد! آخر کی رواست؟ جای هر بلبل به گلشن، منزل ما در قفس کیستم بی همزبان خاموش آن مرغ اسیر کز هم‌آوازان خویش افتاده تنها در قفس گر اسیران را خوش آمد گفتگویی دور نیست همچو طوطی گشته‌ام مشتاق گویا در قفس

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت