28 بهمن 1403
امروز می خواستم " دوشان " ها را ببینم ، از مدت ها پیش متوجه محل سکونت آنها شده بودم، اما تا دوربینم را تنظیم کنم ،به سرعت فرار می کردند و می رفتند ! نیم ساعتی نشسته بودم که ، هر دو "دوشان" پیدا شدند ! خیلی دلم می خواستم برایشان هویج هم بیاورم ! اما نمی دانستم ان را خواهند خورد یا نه ! ناگهان یکی شان از جلو چشمانم گذشت !، بسیار آرام جهش می کرد و در آسمان با پروازی کوه را بالا می رفت ؛ " دوشان " ایستاد این بار جفتش را هم دیدم ! من را که دید ، محل خود را عوض کرد . او برگشت ، شاید می خواست حواس من را به خودش جلب کند تا دوستش در امان بماند ! اما من بدنبالش نرفتم ، دوستش را جستجو می کردم ! گوش های بلندش و چشمش در معرض دوربین قرار گرفت ، پنهان شده بود ! هر چه باشد غنیمت بود ! چون " دوشان " منتظر تنظیم دوربین من نمی شد و هر لحظه امکان داشت ، جایش را عوض کند ! عکسی از چشم و گوشش گرفتم ؛ چند قدم به او نزدیک تر شدم ! و بعد از دوبار عکاسی " دوشان " به زبان بی زبانی گفت؛ دیگر عکاسی بس است و پا گذاشت به فرار ! تصمیم گرفتم دنبال جفتش بروم که دورادور مواظب ماجرا بود، او که فرار جفتش را دیده بود شادمان پا به فرار گذاشت و نگذاشت تا من عکسی از او داشته باشم! می دانستم که مزاحمشان شده بودم و هرگز نمی توانستم به آنها توضیح بدهم که فرار نکنند و ژست بگیرند ، چون عکس آنها وارد صفحات اینترنت و " تبریز امروز" خواهد شد! اما حتی اگر توضیح هم می دادم برای آنها چندان مهم نبود ، چون سگ های ولگرد کوهستان عینالی امان از آرامش و زندگی آنها بریده بودند، پس چه بهتر که مشهور هم نشوند!
تبریز امروز:
امروز می خواستم " دوشان " ها را ببینم ، از مدت ها پیش متوجه محل سکونت آنها شده بودم، اما تا دوربینم را تنظیم کنم ،به سرعت فرار می کردند و می رفتند !
نیم ساعتی نشسته بودم که ، هر دو "دوشان" پیدا شدند ! خیلی دلم می خواستم برایشان هویج هم بیاورم ! اما نمی دانستم ان را خواهند خورد یا نه ! ناگهان یکی شان از جلو چشمانم گذشت !، بسیار آرام جهش می کرد و در آسمان با پروازی کوه را بالا می رفت ؛ " دوشان " ایستاد این بار جفتش را هم دیدم !
من را که دید ، محل خود را عوض کرد . او برگشت ، شاید می خواست حواس من را به خودش جلب کند تا دوستش در امان بماند ! اما من بدنبالش نرفتم ، دوستش را جستجو می کردم ! گوش های بلندش و چشمش در معرض دوربین قرار گرفت ، پنهان شده بود ! هر چه باشد غنیمت بود ! چون " دوشان " منتظر تنظیم دوربین من نمی شد و هر لحظه امکان داشت ، جایش را عوض کند ! عکسی از چشم و گوشش گرفتم ؛ چند قدم به او نزدیک تر شدم ! و بعد از دوبار عکاسی " دوشان " به زبان بی زبانی گفت؛ دیگر عکاسی بس است و پا گذاشت به فرار !
تصمیم گرفتم دنبال جفتش بروم که دورادور مواظب ماجرا بود، او که فرار جفتش را دیده بود شادمان پا به فرار گذاشت و نگذاشت تا من عکسی از او داشته باشم!
می دانستم که مزاحمشان شده بودم و هرگز نمی توانستم به آنها توضیح بدهم که فرار نکنند و ژست بگیرند ، چون عکس آنها وارد صفحات اینترنت و " تبریز امروز" خواهد شد! اما حتی اگر توضیح هم می دادم برای آنها چندان مهم نبود ، چون سگ های ولگرد کوهستان عینالی امان از آرامش و زندگی آنها بریده بودند، پس چه بهتر که مشهور هم نشوند!
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.