17 بهمن 1402
دیر بود و تاریک درمانده و خسته برف و کویر برف و من پای پیاده سرگردان در این سرد سپید دستانم سرد بودند و صورتم سرخ و سوخته از سرما باد ایستاد، نور شمعی از دور دستانم را گرم کردند و تنم به حرارت آمد صورت گل انداخته ام ، آرام یافت ! حال سکوت شب را یافتم ................................
تبریز امروز:
دیر بود و تاریک
درمانده و خسته
برف و کویر برف
و من پای پیاده سرگردان در این سرد سپید
دستانم سرد بودند و صورتم سرخ و سوخته از سرما
باد ایستاد، نور شمعی از دور دستانم را گرم کردند و تنم به حرارت آمد
صورت گل انداخته ام ، آرام یافت !
حال سکوت شب را یافتم
آنچه را که در طول روز نیافته بودم
دود آتش ، شب آرام در انتظار صبح !
و شاید داغی یک چای از یک کتری آب جوشان
کتاب آسمان پر از ستاره را می توانستم ببینم
و در این لحظه ای که در میان سرما گرم ایستاده بودم
برفک های روی شیشه اتاق کلبه جلوه گر می شدند
می خواستم دست دراز کنم و تصویر تو را بر روی شیشه نقش بیاندازم
حال می شد ، عشق سرد تو را
در قلبم بشورانم
همه چیز را می توان در قلب سپاسگزار شعله ور ساخت
می دانستم زندگی بسیار است ، بیشتر از آنکه تصویرش کرده بودم
وتا زمانی که اراده ام را دارم !
و دنیا مثل همیشه زیباست.
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.