خورشید همیشه می درخشد، همیشه با نور و انرژی می درخشد که آب و هوا، زیست و موارد دیگر را هدایت کند. خورشید علاوه بر زنده نگه داشتن حیات بر روی زمین، جریان ثابتی از ذرات به نام باد خورشیدی را نیز به بیرون می فرستد و گهگاه با ابرهای غول پیکری از مواد خورشیدی به نام پرتاب جرم تاجی یا انفجار پرتوهای ایکس به نام شعله های خورشیدی فوران می کند. این رویدادها می‌توانند محیط فضایی ما را تا لبه‌های منظومه شمسی ما متلاشی کنند. 
روزنامه 8 صبح کابل می نویسد ، می‌شود فردا بروم مکتب، استاد بیاید، دوباره بلند شوم و سرتخته بروم؟ می‌شود از من سوال کند؟ کارخانه‌گی‌ام را ببیند؟ تشویقم کند؟ سرزنشم کند؟ استاد! می‌شود دوباره صدایم بزنید؟ استاد دق آورده‌ام، دل‌تنگ روزهایی هستم که لحظه‌شماری می‌کردم برای زده شدن زنگ تفریح. کاش بیش‌تر نگاه‌تان می‌کردم، کاش صدای‌تان را خوب گوش می‌دادم. کاش آن‌قدر نگاه‌تان می‌کردم که حالا صورت‌تان در خاطرم می‌بود. استاد… چرا سرزنشم نمی‌کنید؟ چرا هیچ کسی نمی‌گوید سمیه! بلند شو، برو مکتب ناوقت شده. من و کتاب‌هایم از نگاه کردن به طرف هم‌دیگر خسته‌ایم. استاد! می‌شود از من امتحان بگیرید؟ می‌شود نمره‌ام را بلند سر صف‌مان بگویید؟ می‌شود بگویید سمیه زیاد شوخی نکن؟ می‌شود بخندید طرفم، ببینید؟ می‌شود دوباره بیایید سر تخته، تاریخ، ساعت و مضمون را بنویسید؟ می‌شود دوباره روی کتابچه‌ام بنویسید «آفرین» و ستاره بدهید؟ می‌شود یکی بیاید بیدارم کند و بگوید: «سمیه! تا چه وقت می‌خوابی؟ صبح شده، نمی‌خواهی مکتب بروی؟»
هری 3 ساله چارلی برادر کوچک یک ساله اش را بغل گرفته بود ، ناگهان چارلی انگشت هری را گاز می گیرد و هری فریاد می زند: باز چارلی انگشت من را گاز گرفت ، با قرار گرفتن این ویدئو در یوتیوب بیش از 882 میلیون نفر از ویدئو بازدید کردند و چارلی و هری مشهور شدند اکنون چهارده سال از آن ماجرا می گذرد وچارلی و هری تصمین به فروش ویدئو گرفته اند ، بعد از حراج و فروش ویدئو این فیلم کوتاه از شبکه اجتماعی یوتیوب حذف خواهد شد..... 
کمی مانده به پارک شهر، کنار دیوار نشسته بود. داشت گریه می‌کرد، با صدایی آرام. با بابام به طرفش رفتیم. بابام پرسید: «آقا کوچولو، چرا گریه می‌کنی؟» گفت: «تمام سرمایه‌م رفت.» بابام پرسید: «سرمایه‌ت چی بود؟» گفت: «بیسکويیت و پفک و آدامس. حالا توی خونه، پوست از سرم می‌کنن.» چشم‌هایم پر از آب شد. نتوانستیم بگذریم. دروغ یا راست فرقی نمی‌کرد. می‌دانستیم باید پولی به خانه ببرد، به هرنحوی که شده. به بابام گفتم: «بهش بگیم امشب شام مهمون ما باشه.» می‌توانستیم بگوییم: «می‌آی با هم شام بخوریم؟» اما اسکناسی می‌توانست شرممان را پوشش دهد و ما هم با اسکناسی وجدانمان را پاک کردیم! پیش خودم گفتم این کودک در جامعه‌ی انسان‌ها چه جرمی مرتکب شده که به جای آغوش گرم خانواده و محبت پدر و مادر، تن به سرما و رطوبت زمین سرد داده تا زندگی را پیش ببرد. می‌خواهد کودک اجاره‌ای باشد یا غیراجاره‌ای! چه فرقی می‌کند؟
ساداکو ساساکی دختر ژاپنی دو ساله بود که بمب اتمی آمریکایی در 6 اوت 1945 بر روی هیروشیما پرتاب شد ،بمب در نزدیکی خانه او در کنار پل می ساسا افتاد و ساداکو با موج انفجار از خانه اش به بیرون پرتاب شد که مادرش او را بعد از مدتی در اطراف خانه پیدا کرد ، ساداکو به یکی از مشهورترین چهره های هیبا کوشا تبدیل شد - یک اصطلاح ژاپنی به معنای "شخص مبتلا به بمب". او از طریق داستان هزار درنای اریگامی که قبل از مرگش " تا " کرده بود به یاد می آورند و تا به امروز او سمبل قربانیان بی گناه جنگ هسته ای است.
وقتی فهمیدم تبر سرو سلامتی به سرزمین من هم رسیده ،سپر بر دست به سنگر دفاع رفتم به جبهه جنگ؛ما هم در این جبهه می جنگیم ولی نه با خمپاره و نارنجک های آتشین بلکه با کرونا؛ گویی وقتی می توانستم در پناهگاه ها در امن و امان باشم تنها با ماسکی ضخیم و لباسی استریل ،درست جلوی تیرهایی ایستادم که دیگر مطیع کمان نبودند ،درست وقتی که میتوانستم دخترم را در آغوش بگیرم و زلف های پریشانش را ببافم، پنداری ندایی از دلم آمد که من را مسئول دانست در برابر وطنم، در برابر مردمانم.
مریم میرزاخانی دانشمند جوان ایرانی در 24 تیرماه (14 جولای 2017 ) در 40 سالگی در بیمارستان استنفورد کالیفرنیا در گذشت، زندگی او ماجرای داستان های کودکان دنیا شده است. اخیرا کاریل هارت در کتابش برای کودکان او را در ردیف زنان تاثیرگذار جهان برای دختران و نوجوانان قرار داده است. 
شرکت نومورا با هدف تقویت هویت شهری کی کوچی ژاپن و جذب جمعیت جوان اقدام به طراحی کتابخانه عمومی آن کرده است. طراحی کتابخانه درخشان کازانوبو ناکامورا زندگی ساکنان کی کوچی را تغییر داد - این امر موجب عشق به خواندن، عشق به کتابخانه ها شد، اما مهمتر از همه، عشق به شهر شده است.
.jpg)
.jpg)
.JPG)
.JPG)
.JPG)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.JPG)
.jpg)
.jpg)
دیوید آلمونددر گاردین گالری نصاویر کتاب های کودک ایرانی را معرفی می کند که درها را به روی کتاب های مصور کودکانه خیره کننده ای که از ایران می آیند باز می کند، از جمله ماهی سیاه کوچولو، کتابی که در ایران محبوب است و چند سال پیش برای اولین بار در بریتانیا منتشر شده است. 
همه روزها، روز معلم است ! اگر یاد بگیری از معلم آموخته ای ! اگر یاد بدهی از معلم آموخته ای ! اگر کاری انجام دادی از معلم آموخته ای ! اگر خوب زندگی کنی ! آنرا هم از معلم آموخته ای ! پس! همیشه ! همه روز ! روز معلم است !
روز خلیج فارس ، خلیج آب های جنوب کشورمان را ما در آن سوی ایران یعنی شمال غرب جشن گرفتیم ، خلیج فارس، خلیج با نامی ایرانی در جنوب سرزمین ماست 
او را چه باک از آتش که درونش بود آتش ! به آتش زد تا نشاند آتش که نبفروزد جسم ، شعله آتش ! شعله اش تیرگی گرفت باشد که خود بیافروخت آتش ! او بدور ماند از آتش که چون در آغوش کشید آتش!
آنها نمی دانستند دوران کودکی بسر خواهد آمد و بی حامی و درمانده مجبور به قبول مسئولیت خواهند شد. 
کودک در دوران کرونا ، در دوران جنگ های بی انتها ، در دوران فقر ؛ در دوران بردگی و در دوران زشتی های بی شمار و در دنیای حاکمیت پول ، روزهای بدی را سپری می کند ! ما همه کودک بوده ایم ! کودکان را فراموش نکنیم ! 
بازی با کاغذ می تواند لذت بخش و سرگرم کننده باشد،  چگونه می توانید یک هواپیمای کاغذی با پرواز سریع بسازید؟ روش آن آسان است ...
شاید قرنطینه و کروناویروس بسیار آسیب رسان باشند ، اما فرصت و نقاط قوتی دارند که می توانند درس بزرگی برای انسان ها در تداوم زندگی شان بر روی کره زمین باشند. 
شهر سنگی یا استون تاون شهر ثبت شده در فهرست جهانی یونسکو است که در زنگبار واقع است ، کودکان در مقابل دری کنده کاری شده نشسته اند .