خبر های ویژه

مهاجرت کرین ها

25 اسفند 1402

گل های پامچال

25 اسفند 1402

مجسمه های چوبی شطرنج

25 اسفند 1402

حس زندگی

23 اسفند 1402

نظامی گنجوی ؛ روزهایی از زندگی شاعر

22 اسفند 1402

تجربه‌ی چندحسی با آثار فریدالله ادیب آیین: نقاشی، موسیقی، و انتزاع

12 اسفند 1402

قجله کوه عینالی

7 اسفند 1402

فتحی غبن نقاش بزرگ غزه چشم هایش را بر جهان بست

6 اسفند 1402

مهربانی

5 اسفند 1402

مرگ از نگاه آندری پلاتانوف

2 اسفند 1402

دولتمند خالف آوازخوان تاجیک درگذشت

30 بهمن 1402

یک ماجرای بهت آور

30 بهمن 1402

بازار داغ خودرو برقی - اما این صنعت مسیر طولانی را طی کرده است

29 بهمن 1402

پایان یولی ، برف و عینالی

29 بهمن 1402

اوزون اینجه بیر یولدایام

27 بهمن 1402

شب بارانی تبریز

26 بهمن 1402

مجسمه اسب

26 بهمن 1402

آیا 16 اثر هنری می تواند جان جولیان آسانژ را نجات دهد؟

25 بهمن 1402

اوزاوا سیجی ، تایتان دنیای موسیقی کلاسیک درگذشت

23 بهمن 1402

شکار ممنوع!

20 بهمن 1402

از کدام مسیر به بیمارستان می روند

20 بهمن 1402

اقرأ باسم ربك الذي خلق

19 بهمن 1402

وقتی اینترنت نبود !

19 بهمن 1402

مرا بخوان تا بخوابم ، خاطرات صفی الدین اورموی از ملاقات با هلاگو و زندگی اش در بغداد

18 بهمن 1402

زندگی زیباست تا اراده ام را دارم

17 بهمن 1402

برف

17 بهمن 1402

هلن کوتل نقاش لطافت های زندگی

16 بهمن 1402

از سینما تا کار شاقه؛ کارگردان سابقه‌دار افغان در ایران کارگری می‌کند

14 بهمن 1402

اولین کودک خانواده

12 بهمن 1402

"روشنایی روز" نمایشگاهی برای یاداوری هنرمندانه استعمار

12 بهمن 1402

دیالوگ

11 بهمن 1402

نبیل عنانی و سیر تحول منظر فلسطین

11 بهمن 1402

خوشنویسی

3 تیر 1402

نامه ای به شیوه نگارش قاجار

روحی فداک هیچ می دانی چندان که حضور شما طرب آمیز است صد چندان دوری شما تعب انگیز از روزی که از خدمت سرکار مرخصی حاصل کرده الی کنون بهیچ وجه حالی که بتوان دو کلمه تحریر نماید در خود مشاهده ننموده روز را در کسالت شبها را به بطالت گذرانیده لیکن امیدوار چنان است بر خلاف ماضی چند روزی که ایام تعطیل است به طوری بگذراند بعد از آن شاید توفیق رفیق گشته تلافی مافات بشود محض اطلاع زحمت افزا گردید زیاده مطلبی ندارد

25 خرداد 1402

تذکرة الأولیاء ، ذکر جنید بغدادی قدس اللّه روحه العزیز- شیخ فریدالدین عطار

نقل است که سیدی بود که او را ناصری گفتندی. قصد حج کرد. چون به بغداد رسید به زیارت جنید رفت و سلام کرد. جنید پرسید که سید از کجاست؟ گفت: از گیلان/ گفت: از فرزندان کیستی؟ گفت: از فرزندان امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه. گفت: پدر تو دو شمشیر می‌زد، یکی با کافران و یکی با نفس. ای سید که فرزند اوئی! از این دو کدام کار فرمائی؟

23 خرداد 1402

من عهد تو سخت سست می‌دانستم

من عهد تو سخت سست می‌دانستم بشکستن آن درست می‌دانستم این دشمنی ای دوست که با من ز جفا آخر کردی نخست می‌دانستم

11 خرداد 1402

نمایشگاه بین‌المللی خطاطی و تذهیب به نام حامد آمدی خطاط ترک

ششمین دور نمایشگاه بین‌المللی خطاطی و تذهیب که وزارت فرهنگ اردن آن را برگزار می‌کند در شهر عقبه آغاز به کار کرد. این دوره از نمایشگاه به نام حامد آمدی، خطاط ترک، نام‌گذاری شده است.

9 اردیبهشت 1402

جودت همه آن کند که دریا نکند

جودت همه آن کند که دریا نکند این دم کرمت وعده به فردا نکند حاجت نبود از تو تقاضا کردن کز شمس کسی نور تقاضا نکند

7 اردیبهشت 1402

ز رشک قدت ای سرو سمن بَر

ز رشک قدت ای سرو سمن بَر به صد پاره دلی دارد صنوبر به باغ خلد اگر شاخ گلی هست تو آن شاخ گلی ای شوخ دلبر نهال حسنی و ما چشم داریم که آریمت به آب دیده در بر

27 فروردین 1402

الهی ! الهی ! خطا کرده‌ایم

الهی ! الهی ! خطا کرده‌ایم تو بر ما مگیر آنچه ما کرده‌ایم گنه کارم و عذر خواهم توئی چه حاجت به پرسش؟ گواهم توئی ...................................

25 فروردین 1402

ای سر تو در سینه هر محرم راز

ای سر تو در سینه هر محرم راز پیوسته در رحمت تو بر همه باز هر کس که به درگاه تو آورد نیاز محروم ز درگاه تو کی گردد باز

22 فروردین 1402

در تاثیر تربیت در باب هفتم گلستان

از عقوبت آن نیندیشد و حلال از حرام نشناسد سگی را گر کلوخی بر سر آید ز شادی بر جهد کین استخوانی است وگر نعشی دو کس بر دوش دارند لئیم الطبع پندارد که خوانی است اما صاحب دنیا بعین عنایت حق ملحوظ است و بحلال از حرام محفوظ همانا تقریر این سخن نکردم و برهان این مدعا نیاوردم انصاف ازو توقع کرده ام هرگز دیدی دغایی را دست بر کتف بسته یابینوایی در زندان نشسته یا پرده معصومی دریده یا کفی از معصم بریده الا بعلت درویشی

19 فروردین 1402

لب لعل تو کام اهل وفا

لب لعل تو کام اهل وفا لعلیل الفراق فیه شفا دردنوشان جام درد تواند صف نشینان بارگاه صفا کی به روی تو خوش توانم زیست همچو موی تو فتنه ای ز قفا .........................................

16 فروردین 1402

این کهنه رباط را که عالم نام است

این کهنه رباط را که عالم نام است وآرامگه ابلق صبح و شام است بزمی‌ست که واماندۀ صد جمشید است قصری‌ست که تکیه‌گاه صد بهرام است

13 فروردین 1402

ما را به هيچ داد، که ارزان خريده بود

روز وداع گريه نه در حد ديده بود توفان اشک تا به گريبان رسيده بود نزديک بود کز غم من ناله برکشد از دور هر که ناله زارم شنيده بود ............................................ زان دردمند شد تن مسکين، که مدتي دل درد آن دو نرگس بيمار چيده بود روز وداع دل بشد از دست و حيف نيست کان روز اوحدي طمع از جان بريده بود

12 فروردین 1402

خبری زآن به خشم رفته بگوی

مرحبا ای نسیم عنبر بوی خبری زآن به خشم رفته بگوی دلبر سست مهر سخت کمان صاحب دوست روی دشمن خوی ................................................... سعدیا شور عشق می‌گوید سخنانت نه طبع شیرین گوی هر کسی را نباشد این گفتار عود ناسوخته ندارد بوی

9 فروردین 1402

دردا که نوید وصل شد دیر آخر

دردا که نوید وصل شد دیر آخر غمخانه دل شد زبر و زیر آخر کو پیک اجل که شد دل از زندگیم بی آن رخ ماه چارده سیر آخر

8 فروردین 1402

ایسته سن كؤنلوم كیمی زولفون پریشان اولماسین

ایسته سن كؤنلوم كیمی زولفون پریشان اولماسین اول قده ر ناز ائت منه آه ائتمك امكان اولماسین درد عشقین قصد جان ائتدی سه من هم شاكیرم ایسته رم جیسمیم ده درد اولسون داخی جان اولماسین قویما اغیار ائیله سین كویین ده جولان ای پری اهرمن لر مالك ملك سلیمان اولماسین ............................................................ ............................................................... مبتلای درد عشقم ال گؤتور مندن طبیب ائیله بیر تدبیر كی بو درده درمان اولماسین صابیرا امید وصل ایله غم هیجرانه دؤز هانسی بیر مشكل دی كی صبر ایله آسان اولماسین

19 اسفند 1401

که روز غم بجز ساغر نگیرم

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم که پیش چشم بیمارت بمیرم نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکین و فقیرم چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی به سیب بوستان و شهد و شیرم چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم ................................................................ خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بام عرش می آید صفیرم چو حافظ گنج او در سینه دارم اگر چه مدعی بیند حقیرم

15 اسفند 1401

من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم

من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر حالی اسیرِ عشقِ جوانان مَه وَشَم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز اِسْتادِه‌ام چو شمع، مَتَرسان ز آتشم شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن من جوهریِّ مُفلِسَم، ایرا مُشَوَّشَم از بس که چَشمِ مست در این شهر دیده‌ام حقّا که مِی نمی‌خورم اکنون و سَرخوشم ............................................................ حافظ عروسِ طَبعِ مرا جلوه آرزوست آیینه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم

10 اسفند 1401

محک محبت دانی که چه آمد، یکی بلا و قهر و دیگر ملامت و مذلت

محک محبت دانی که چه آمد، یکی بلا و قهر و دیگر ملامت و مذلت؛ گفتند اگر دعوی عشق ما می کنی نشانی باید. محک بلا و قهر و ملامت و مذلت بر وی عرض کردند قبول کرد، در ساعت این دو محک گواهی دادند که نشان عشق صدقست.. هرگز ندانی که چه می گویم در عشق جفا بباید و وفا بباید تا عاشق پختۀ لطف و قهر معشوق شود و اگر نه خام باشد و از وی چیزی نیاید.. دریغا کمال عشق را مقامی باشد از مقامات عشق که اگر دشنام معشوق شنود او را خوشتر از لطف دیگران آید و هرکه نداند او در راه عشق بیخبر باشد.. ... پای همت بر دو عالم نیز و برآدم زنیم

7 اسفند 1401

پارسایی گرفتار در محبت

پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندان که ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی: کوته نکنم ز دامنت دست ور خود بزنی به تیغ تیزم بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست هم در تو گریزم ار گریزم

1 اسفند 1401

بگفت از عشق کارت سخت زار است

نخستین بار گفتش کز کجایی بگفت از دار ملک آشنایی بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند بگفتا جان‌فروشی در ادب نیست بگفت از عشقبازان این عجب نیست بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ ....................................................................................................................................................................................................................................................... بگفتا رو صبوری کن در این درد بگفت از جان صبوری چون توان کرد بگفت از صبر کردن کس خجل نیست بگفت این دل تواند کرد دل نیست بگفت از عشق کارت سخت زار است

30 بهمن 1401

از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن

مجنون به فراست دریافت، گفت: از دریچهٔ چشم مجنون باید در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهدهٔ او بر تو تجلی کند..................................................

26 بهمن 1401

نیست بیجا ناله‌ام از تنگیِ جا در قفس

نیست بیجا ناله‌ام از تنگیِ جا در قفس مرغی‌ام افتاده از دامان صحرا در قفس عندلیبِ ناشده هرگز به باغی نغمه‌سنج گاهگاهی ناله‌ای می‌کرد اما در قفس موسم گل شد بگو صیاد! آخر کی رواست؟ جای هر بلبل به گلشن، منزل ما در قفس کیستم بی همزبان خاموش آن مرغ اسیر کز هم‌آوازان خویش افتاده تنها در قفس گر اسیران را خوش آمد گفتگویی دور نیست همچو طوطی گشته‌ام مشتاق گویا در قفس

25 بهمن 1401

خيال چشم مست ياريلن دل مئی پرست اۏلدو،

خيال چشم مست ياريلن دل مئی پرست اولدو، وئرين طفلان مکتب مژده، کيم ديوانه مست اولدو. بساط عشقه چون قويدوم قدم اوّلکی منزلده، اليمدن شيشه ی ايمان [و] دين دوشدو شکست اولدو نه دندير بيلميرم آهیم اودو يارا نشست ائتمز، وحال آن که نئجه داش قلب اولا يئتدی، نشست اولدو؟ دئيه رديم وصله يئتسم، ائيله رم اؤز درديمه درمان، يئتيب پروانه تک ياندیم، شکستيم ياخشی بست اولدو. کمند آهی چوخ آهو دالینجان آتدیم آخرده، بِحمدالله شکاريم بير غزال شير مست اولدو. وئريب سربست ليک فرمانی کلاً اختيار ائتديم، اۏ گوندن کيم کؤنول زنجير عشقه پای بست اولدو. گؤزوم، افتاده اول، گر چشمه سار فيضه طالبسن، نئچون قالماز سوسوز عالمده هر بير يئر کی پست اولدو. او صرّافی کيم ائتميشدی مسخّر عالمی ديلده، گئديب دل بيلمه ين دلدارا ايمدی زيردست اولدو.

22 بهمن 1401

گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن - چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور

یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور...................................... حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت