برآی ای آفتابِ صبحِ امّید - که در دستِ شبِ هجران اسیرمبه تیغم گَر کشد دستش نگیرم وگر تیرم زَنَد منّت پذیرم کمانِ ابرویت را گو بزن تیر که پیشِ دست و بازویت بمیرم غمِ گیتی گر از پایم درآرد بجز ساغر که باشد دستگیرم؟ برآی ای آفتابِ صبحِ امّید که در دستِ شبِ هجران اسیرم .........................
در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت - لبم از بوسه رُبایانِ بَر و دوشش بادصوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد آن که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد شاهِ تُرکان سخنِ مدعیان میشِنَوَد شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاووشش باد گر چه از کِبر سخن با منِ درویش نگفت جان فدای شِکَرین پستهٔ خاموشش باد چشمم از آینه داران خط و خالش گشت لبم از بوسه رُبایانِ بَر و دوشش باد نرگسِ مستِ نوازش کُنِ مردم دارش خونِ عاشق به قدح گر بِخورد نوشش باد به غلامیِّ تو مشهورِ جهان شد حافظ حلقهٔ بندگیِّ زلفِ تو در گوشش باد
خیالِ چشمِ مَستِ یاریلن دل می پَرست اُولدی خیالِ چشمِ مَستِ یاریلن دل می پَرست اُولدی وئرین طفلانِ مکتب مژده، کیم دیوانه مَست اُولدی گؤزُوم، اُفتاده اُول، گر چشمهسارِ فیضه طالبسَن نچون قالماز سوسوز عالمده، هر بیر یئر کی پَست اُولدی
دئیردیم قامت سروین، قیامت دن علامت دیردئیردیم قامت سروین قیامت دن علامت دیر دیر بئله بیلمزمیدیم قامت دگیل مطلق قیامت دیر خوشا جانانیلن مشغول صحبت اولدوغوم ساعت اگر عمرومده بیر ساعت حساب اولسا، او ساعت دیر دیگل بیر بوسه وئر، آل جانیمی، سن راضی من راضی مگر حلیّت بیع و شرا، غیر از رضایت دیر دئدیم صرّافه هاردان بؤلموسن ایستر سنی یارین دئدی گؤرجک منی، دیلدن گؤلر، بو بیر علامت دیر
مستحقّم گل منی بیر بوسه ایلن شاد قیل! ........... نازنینیم، لذّت روحانی وار انفاقداساخلاییب ساقی بلورین جامی سیمین ساقده گؤستریر آیات کبرا، انفس [و] آفاقده من کیمی تریاکیِ عشق اولسا هر عاشق بیلیر یوخدو معجون لبین کیفیّتی تریاقدا گؤزلرین هر گونده یوز مین آدم اوغلون اؤلدورور آفرین چوخ یاخشی قابیلدیر قیلیج ویرماقدا ..................... مستحقّم گل منی بیر بوسه ایلن شاد قیل نازنینیم، لذّت روحانی وار انفاقدا بیلمیرم آیا بشرسن، یا ملکسن، یا پری قالمیشام حیران [و] عاجز قُدرتِ خلاّقدا عاقبت شیرین غمین صرّافی فرهاد ائیلهییب سینه داغیندان سالیر مین داغی بیر دیرناقدا.
شهنوازی کن نگارا، ساز میخواهم چکار؟ شهنوازی کن نگارا، ساز میخواهم چکار؟ من که ایمان داشتم اعجاز میخواهم چکار؟ تا صدایت گوش هایم را نوازش میکند، تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار؟
ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می باشد که چو بر میکشم از سینه نفس نفسم را بر میگرداند ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی میماند
سلامت شکستگان دریاب ! پروردگارا! بروزگارِ سلامت شکستگان دریاب که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند
دریاب سلامت شکستگان ! پروردگارابروزگارِ سلامت شکستگان دریاب که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند سعدی علیهالرحمه
ای معبر مژدهای فرما که دوشم آفتاب- در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بودیک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لبِ ساقی شرابم در مذاق افتاده بود از سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شباب رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سیر عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
غنیمتی شمـــــــر ای شمعِ وصلِ پروانه - که این معامله تا صبحدم نخواهد ماندرسیـــد مژده که ایامِ غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظـــرِ یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند غنیمتی شمـــــــر ای شمعِ وصلِ پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را - به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا رااگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
کی شعرِ تر انگیـــزد خاطر که حزین باشدکی شعرِ تر انگیـــزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلــــی این بود کاین شاهدِ بازاری وآن پردهنشین باشد هر کو نکنـــد فهمی زین کلکِ خیـــــالانگیز نقشش به حرام اَر خود صورتگرِ چین باشد
به وقتِ سرخوشی از آه و نالهٔ عشـــاق- به صوت و نغمهٔ چنگ و چغانه یاد آریدمعاشران، ز حریفِ شبانه یاد آرید حقوقِ بنـــدگی مخلصانه یاد آرید به وقتِ سرخوشی از آه و نالهٔ عشـــاق به صوت و نغمهٔ چنگ و چغانه یاد آرید
شاد اؤل رقیب امر اِئله وورسونلا طبل و کُوس- من اِئیلهدیم نگاریله ترکِ کنار و بُوسشاد اؤل رقیب امر اِئله وورسونلا طبل و کُوس من اِئیلهدیم نگاریله ترکِ کنار و بُوس بُوندان سُورا نه نوعیله من راحت ایلنیم بُو عُمرومُون اواخری، بُو اوّلِ جلوس مین تیرِ طعنه دئیدی منه، زندهیم هنوز بیر تیر ایله اُوتانمادی جان وِئردی اشکبوس
مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان - وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابممن اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
آغلارام آغلارام چون آغلاماق راز و نیازیمدیر منیم یالقیز اوده گوشهٔ غم بزمِ رازیمدیر منیم تارِ زولفون حاصلِ عمرِ درازیمدیر منیم نئیلهییم چنگیمده اوندان یوخدی بیر تار آغلارام
مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مالمال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال. عاقلی را پرسیدند: نیکبخت کیست و بدبختی چیست؟ گفت: نیکبخت آن که خورد و کشت و بدبخت آن که مرد و هشت...............................
قطعهٔ کتابت شکسته نستعلیق گلستان سعدیناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان: گر تو قرآن بر این نمط خوانی ببری رونق مسلمانی
منی محروم ایدن رخساردن زلف پریشان دورمنی محروم ایدن رخساردن زلف پریشان دور بو دریای لطافت موج عنبر ایچره پنهان دور اگر خورشید تابانیله سن سیز همشراب اولسام لب لعل می آلودی گوزومده قانلو پیکان دور
نه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنهنه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنه کی اوز پیاله سینی وئردی آفتاب سنه سنون صحیفه حسنون کلام صائب دور کی داغ عیب اولار خال انتخاب سنه
بی تو در آتشم خدا داند و مناحوالِ دل، آن زلفِ دوتا داند و من رازِ دلِ غنچه را صبا داند و من بی من تو چگونهای ندانم، اما من بی تو در آتشم خدا داند و من
خوشنویسی سوره ای از قران مجید
اشتراک در خبرنامه
برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید
شبکه های اجتماعی
ارتباط با ما
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.