اين مطلب از رئيس جمهور پزشکيان بسيار شنيده شده است که بودجه دستگاههاي بيخاصيت بايد قطع شود. سخن بسيار درستي است ولي افسوس که پشتوانه عملي ندارد. نگاهي به بودجه سال 1405 کل کشور نشان ميدهد نهتنها بودجه دستگاههاي بيخاصيت حذف نشده بلکه افزايش هم يافته است. در بررسي اين موضوع که بسيار مهم است و با زندگي روزمره مردم سروکار دارد، بايد به دو نکته توجه شود. اول اينکه چرا رئيس جمهور پزشکيان نتوانست بودجه دستگاههاي بيخاصيت را حذف کند؟ و دوم اينکه آيا حذف بودجه اين دستگاهها به نفع خود آنهاست يا به آنها ضربه وارد ميکند؟
شهر صرفاً مجموعهای از خیابانها و ساختمانها نیست؛ شهر حافظه دارد، هویت دارد و حاصل تصمیمهایی است که گاه دههها بعد معنی خود را آشکار میکنند. احداث شهرک رشدیه در شمالغرب تبریز، در پای کوه سرخ عینالی، یکی از همان تصمیمهای آگاهانه است؛ محلهای که در دهه ۱۳۶۰ توسط مردان فراخ نگر در باغمیشه شکل گرفت تا کیفیت زندگی، آرامش و پیوند با طبیعت را به متن شهر بازگرداند. رشدیه بر اساس یک طرح تفصیلی مدون و کارشناسیشده طراحی شد؛ طرحی که در آن تراکم، ارتفاع، کاربری زمین و نسبت فضاهای باز و سبز بهدقت تعیین شده بود. اجرای چنین طرحی، بدون تردید مستلزم هزینهکرد از ثروت عمومی بود؛ هزینهای که نه برای ساخت چند ساختمان، بلکه برای خلق الگویی پایدار در شهرسازی صرف شد. بیاعتنایی به این طرح، به معنی نادیده گرفتن سرمایه عمومی و تضعیف اعتبار برنامهریزی شهری است. معماری غالب رشدیه شامل خانههای دوبلکس ویلایی با نمای آجر سهسانتی در قطعات ۱۳۰ تا ۱۵۰ مترمربع است. و در کنار ان اپارتمان های چندین طبقه با فواصل مناسب و فضای سبز بسیار در بین این بناها خود می نمودند. این الگو، امکان داشتن باغچههای کوچک، تراکم پایین و سکونتپذیری بالا را فراهم کرد و در عین حال، بافتی هماهنگ و خوانا به محله بخشید. قرارگیری شهرک در پای کوه عینالی و دید مستقیم کوه از آخرین خیابانها و عدم مزاحمت برای شهروند تبریزی و حریم منظر شهر، پیوندی کمنظیر میان معماری و طبیعت ایجاد کرده است. تمرکز فعالیتهای تجاری در بازارچهای مرکزی نیز مانع از برهم خوردن آرامش سکونتی محله شده بود. در کنار این ویژگیهای کالبدی، رشدیه واجد شاخصهای مهم زیستمحیطی است. تردد گونههایی از حیات کوهستان مانند خرگوش و روباه در حاشیه شهرک و تداوم رویش گلهای وحشی عینالی در محدوده همجوار، نشاندهنده فشار پایین انسانی و تعادل نسبی میان سکونت و طبیعت است؛ تعادلی شکننده که با افزایش تراکم، تغییر کاربریها و آلودگیهای بصری ،صوتی و نوری بهسرعت از بین میرود. تجربه تاریخی شهرهای ایران نشان میدهد که ارزش معماری اغلب با تأخیر شناخته میشود. خانههای دوره قاجار که زمانی «قدیمی» تلقی میشدند، امروز ثروت شهریاند. معماری مسکونی عصر پس از قاجار نیز پیش از آنکه بهدرستی شناخته و تثبیت شود، در موج ساختوسازهای چندطبقه از میان رفت. در ادامه این روند، میتوان گفت تاکنون سبک شاخص و تثبیتشدهای برای معماری مسکونی عصر جدید شکل نگرفته است؛ مگر در قالب شهرکها و محلات برنامهریزیشده. از این منظر، رشدیه یک امکان تاریخی است؛ محلهای که در صورت بقا، میتواند در دههها یا حتی سدههای آینده، نماد شهرکسازی پس از انقلاب اسلامی تلقی شود. با این حال، تهدید رشدیه نه ناگهانی، بلکه تدریجی است. تعدی به حریم کوهستان ، حرکت به سوی ساخت و ساز بر روی گسل ، عدم لحاظ حد ارتفاع گیری و بالارفتن ساختمان های کوچک و بزرگ در کوهستان با عنوان های مانند چند ده هکتاری، صدور مجوز برای تبدیل خانههای مسکونی به کافیشاپها و بنگاههای معاملات املاک، تغییر کاربریها، صدور مجوزهای بلندمرتبهسازی در همان فضای خانه ویلایی کوچک و تغییر الگوی معماری، بهتدریج کارکرد سکونتی و هویت محله را مخدوش میکند و حقوق شهروند داخل و خارج از شهرک را مورد تعدی قرارمی دهد. این در حالی است که چنین فعالیتها و سبکهای ساختمانی، در هر نقطه دیگری از شهر نیز امکان استقرار دارند و ضرورتی برای تحمیل آنها به رشدیه وجود ندارد. این تصمیمات موردی، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت به درآمدزایی سازمان های شهری و افراد سودجو منجر شود، اما در بلندمدت پیامدی جز جوانمرگی ساختمانها، تولید نخالههای ساختمانی، افزایش ترافیک، آلودگی صوتی و هوا و نهایتاً فرسایش هویت محله نخواهد داشت. اضمحلال رشدیه، بیش از آنکه تخریب فیزیکی باشد، نتیجه سازوکارهای نهادی و عدول مستمر از روح طرح تفصیلی است. رشدیه یک محله معمولی نیست؛ سندی زنده از امکان شهرسازی انسانمحور در ایران معاصر است. حفاظت از آن به معنای بازگشت به گذشته نیست، بلکه سرمایهگذاری برای آینده شهر تبریز و حفظ امکان شکلگیری میراث معماری معاصر برای نسلهای بعدی در تبریز و در کل کشور و حتی منطقه است.
ترور ژنرال اکرام الله سريع، از عناصر مؤثر دوران جمهوريت افغانستان که بعد از سلطه طالبان بر اين کشور به ايران پناهنده شد و در تهران زندگي ميکرد، از دو جهت قابل تأمل است. اول اينکه تروريستهاي مزدور بيگانگان، تهران را هم ناامن کردهاند و دوم اينکه حتي پناهندگان نيز در ايران امنيت ندارند. گروههاي مخالف طالبان در افغانستان، ترور ژنرال سريع را به حکومت خودخوانده طالبان نسبت دادهاند. نکته قابل توجه اينکه سه ماه قبل نيز در مشهد يکي از پناهندگان افغانستاني ترور شد. وي از ياران اسماعيل خان والي سابق هرات بود. خود اسماعيل خان نيز اکنون در مشهد زندگي ميکند و از اهداف اصلي توطئه طالبان است. سرتيپ اکرام الله سريع، در دوران جمهوريت، فرمانده پليس ايالت بغلان و سپس فرمانده پليس ايالت تخار بود. وي از مخالفان سلطه طالبان بر افغانستان بود و جبهه مقاومت اين کشور، او را از افراد مؤثر در پيشبرد اهداف ضدطالبان ميدانست. ژنرال سريع، روز سوم ديماه جاري هنگام خروج از دفتر کار خود در يکي از خيابانهاي تهران در حالي که چند نفر او را همراهي ميکردند هدف تيراندازي افراد ناشناس قرار گرفت و بعد از انتقال به بيمارستان در اثر جراحات وارده درگذشت. يکي از همراهان او نيز کشته و فرد ديگري مجروح شد. هرچند تاکنون هيچ گروهي مسئوليت اين ترور را برعهده نگرفته ولي طالبان نيز اتهامات وارده را رد نکرده است. آنچه از ترورهاي تهران و مشهد که قربانيان آنها مخالفين طالبان هستند بايد آموخته شود اينست که دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي ايران اکنون با توطئه پيچيدهاي مواجه هستند که هرطور شده بايد آن را کشف و بر آن غلبه کنند. براي کشور ايران بهيچوجه قابل تحمل نيست که يک گروه مدعي رابطه حسنه با دولت اين کشور براي سرکوب کردن مخالفين خود به ترور متوسل شود. دولت جمهوري اسلامي ايران بايد به اين اقدامات تروريستي واکنش قاطع نشان دهد و دقيقترين اقدام اينست که نفوذ حکومت خودخوانده طالبان در ايران را قطع نمايد. ايران در مواجهه با پديده طالبان مرتکب اشتباهاتي شد که اکنون در معرض عوارض منفي آن اشتباهات قرار گرفته است. 1- اشتباه اول، تلاش براي تطهير طالبان بعد از سلطهاش بر کابل در مرداد 1400 بود. طالبان در نتيجه تباني با آمريکا براساس پيمان دوحه جايگزين جمهوريت شد تا اهداف آمريکا را در منطقه دنبال کند ولي مسئولان ايراني در آن زمان اين تباني را پيروزي طالبان بر آمريکا معرفي کردند! 2- دومين اشتباه، تحويل دادن سفارت و کنسولگريهاي افغانستان به طالبان بود که زمينه را براي نفوذ همهجانبه اين گروه در لايههاي مختلف جامعه ايراني فراهم کرد. 3- اشتباه سوم، دادن امتيازات اقتصادي و تسهيلات عبور و مرور براي اتباع افغانستاني بود که راه را براي انجام برنامههاي گروه طالبان در داخل ايران باز کرد. طالبان يک گروه تروريستي است که نه ميتوان به وعدههايش اعتماد کرد و نه از توطئههايش ميتوان در امان ماند. ترورهاي مشهد و تهران، خودداري طالبان از دادن حقابه ايران، ايجاد محدوديت براي نهادهاي ايراني در افغانستان و ظلمي که به زبان فارسي و فارسيزبانان و شيعيان ميشود نمونههاي روشن غيرقابل اعتماد بودن طالبان هستند. 4- پنهان کردن اخبار ترورهائي که عوامل طالبان در حرم رضوي، شاهچراغ، مراسم سالگرد شهيد سليماني، خيانتهاي عظيم در جنگ تحميلي 12روزه و همراهي نفوذيهاي اتباع با رژيم صهيونيستي و موارد ديگر انجام دادند يکي ديگر از اشتباهات بود. حالا هم تلاش ميشود ترورهاي مشهد و تهران مکتوم بمانند تا مبادا کوچکترين خدشهاي به اعتبار گروه تروريستي طالبان وارد شود! 5- کوتاه آمدن در برابر حاميان داخلي طالبان به ويژه در اخراج اتباع غيرمجاز و بدتر از آن باز کردن مجدد مرزها براي بازگشت آنان، از خطرناکترين اشتباهات است. متأسفانه معاون سفير ايران در کابل نيز همزمان با ترور ژنرال سريع به نماينده طالبان در هرات وعده تسهيلات بيشتر داده است! قانون انحرافي تأسيس سازمان ملي مهاجرت نيز مکمل اين اشتباه است. ايران بايد اين اشتباهات را سريعاً جبران کند و نفوذ حاميان داخلي طالبان را قطع نمايد. فقط با اين دو اقدام است که ميتوان مانع ادامه توطئه طالبان در ايران شد.
جهانیشدن، مهاجرت، تغییرات اقلیمی و جنگ — دولت–ملتها امروز از جهات گوناگون تحت فشار شدید قرار دارند. درک نیروهایی که در آغاز، در سراسر جهان، به ظهور دولتها انجامیدند میتواند به توضیح چرایی این وضعیت کمک کند. برای مدت طولانی پس از تکامل انسان، ما در جوامعی عمدتاً کوچکمقیاس، برابرخواه و مبتنی بر سنت شفاهی زندگی میکردیم. با طلوع هولوسن، اوضاع شروع به تغییر کرد؛ زمانی که مجموعهای از دگرگونیهای اقلیمی، اجتماعی و فناورانه به پیدایش نخستین دولتها حدود ۵ هزار سال پیش انجامید. قدیمیترین دولت شناختهشده در بینالنهرین (جنوب عراق کنونی) شکل گرفت و پس از آن مصر، دره سند، چین و مزوآمریکا قرار داشتند. دیدگاه رایج و دیرپای این بود که اختراع کشاورزی محرک شکلگیری این جوامع انسانی بزرگمقیاس بوده است. اما میان گسترش کشاورزی (حدود ۹ هزار سال پیش) و بنیانگذاری نخستین دولتها فاصلهای ۴ هزار ساله وجود دارد که این پیوند را زیر سؤال میبرد. یک نظریه پیشنهاد میکند که این تشدید کشاورزی بوده که ایجاد دولتها را برانگیخته است. هنگامی که کوددهی و آبیاری به کار گرفته شد، مازادی تولید شد که نخبگان میتوانستند آن را استخراج کنند تا دولتها را بنا کنند و نگه دارند. با این حال، دیدگاهی جایگزین که نخستین بار توسط انسانشناس جیمز اسکات مطرح شد، در حال قوت گرفتن است. این دیدگاه میگوید دولتها بهطور کلی از کشاورزی پدید نیامدند؛ بلکه تقریباً همیشه در جوامعی شکل گرفتند که غلات میکاشتند. علفهایی مانند گندم، جو، برنج و ذرت در بالای زمین رشد میکنند، در زمانی قابل پیشبینی میرسند، و دانههایی تولید میکنند که بهراحتی قابل انبارکردناند. همین ویژگیها آنها را برای نظامهای مالیاتی — که اسکات استدلال میکند موتور شکلگیری دولتها بودهاند — ایدهآل میسازد. به روایت اسکات، باجگیریهای «حفاظتی» به سبک مافیا مردم را وادار میکردند غله تولید کنند؛ غلهای که از آن مالیات اخذ میشد و برای تأمین مالی بهرهکشی بیشتر به کار میرفت. اسکات پیشنهاد میکند که این باجگیریهای حفاظتی عملاً همان دولتهای اولیه بودهاند.
ما خود را در میانه بحرانی از حقیقت مییابیم. اعتماد به نهادهای عمومی دانش (مدارس، رسانههای سنتی، دانشگاهها و متخصصان) در پایینترین حد خود قرار دارد و دروغگویان آشکار در سراسر جهان در حال جلب حمایت سیاسی هستند. به نظر میرسد ما به طور جمعی دیگر اهمیتی به حقیقت نمیدهیم. نگرانی دموکراسیخواهان در برابر این بحران معرفتی، بخشاً بر این فرض گسترده استوار است که ایده دموکراسی به ارزش حقیقت وابسته است. اما حتی این فرض هم هزینهای دارد. متأسفانه، تمایل دموکراتیک به تأکید بیش از حد بر ارزش حقیقت، با دیگر مطالبات دموکراتیک در تضاد قرار میگیرد. این ما را به تناقضاتی میکشاند که به خوراک دشمنان جوامع باز تبدیل میشوند. فیلسوفان چندین استدلال برای این پیوند بین حقیقت و دموکراسی ارائه کردهاند. گستردهترین استدلال، در عین حال ابتداییترین آن نیز هست: دموکراسی نماینده تمام چیزهایی است که دوست داریم، و حقیقت یکی از آنهاست. اما راههای پیچیدهتری برای بیان این موضوع وجود دارد. یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، استدلال میکند که یک دموکراسی سالم دارای فرهنگی مبتنی بر گفتوگو است و این گفتوگو مستلزم «ادعاهای اعتباربخشی» است. وقتی درباره سیاست صحبت میکنیم، باید سعی کنیم آنچه میگوییم حقیقت داشته باشد. ماریا رزا، روزنامهنگار فیلیپینی و برنده جایزه صلح نوبل، به همین ترتیب استدلال میکند که دموکراسی به حقیقت نیاز دارد، زیرا: «بدون واقعیتها، نمیتوانید حقیقت داشته باشید. بدون حقیقت، نمیتوانید اعتماد داشته باشید. بدون هر سه، ما هیچ واقعیت مشترکی نداریم، و دموکراسی آنگونه که میشناسیم — و تمام تلاشهای معنادار بشری — مرده است.»
شهرداری کابل تصمیم گرفت سینمای قدیمی آریانا با صندلیهای قرمزش را تخریب کند. حالا شهرداری کابل میخواهند در این زمین یک مجتمع تجاری بسازد. سخنگوی شهرداری میگوید این منطقه پتانسیل تجاری بالایی دارد. سینما آریانا در مرکز کابل، دههها در برابر انقلاب و جنگ ایستادگی کرد. این ساختمان قدیمی و آسیبدیده، همچنان سرپا بود تا مردم را با فیلمهای هندی و آمریکایی سرگرم کند اما این روزها دیگر خبری از این نهاد فرهنگی نیست.
چشمانداز قطب شمال با سرعتی بیسابقه در حال تغییر است. علاوه بر افزایش دما، تغییرات اقلیمی موجب بروز دورههایی از ذوب شدید میشود؛ رویدادهایی که طی آنها، یخی که پیش از این طی هفتهها یا ماهها از بین میرفت، در عرض تنها چند روز آب میشود. این وقایع روزافزون، پویایی معمول از دست رفتن یخها را بر هم زدهاند. آنها وضعیت برف و یخ را که آسیبپذیرترین عناصر سامانه اقلیمی قطبی هستند، بهگونهای بنیادین دگرگون ساختهاند. برفهای انباشته شده در زمستان دیگر جبرانکننده تلفات تابستان نیست. این تراز سالانه دهههاست که منفی بوده، اما رخدادهای شدید که ممکن است روزها یا هفتهها به درازا بکشند، نرخ ذوبی بسیار بالاتر از حالت عادی پدید میآورند. اینها امواج گرماییای هستند که نه با دمای هوا، بلکه با نرخ بالای ذوبی تعریف میشوند که برف و یخ را به ناپدیدشدن وامیدارد.
در دروس روزنامه نگاری گاز گرفتن پای یک انسان توسط سگ خبر نیست و فاقد ارزش خبری می باشد ، اما حمله سگ به یک دانشجوی دختر در داخل دانشگاه تبریز نمی تواند با سکوت وگذر بی تفاوت رد گردد.، مگر سگ می تواند در داخل دانشگاه به دانشجویی حمله کند ؛ اما این اتفاق افتاد! حادثهی حملهی یک سگ ولگرد به دانشجوی کارشناسی ارشد در محوطهی دانشگاه تبریز، که به عذرخواهی رسمی رئیس دانشگاه حتی در شبکه های اجتماعی انجامید، تنها یک رویداد موردی نیست؛ بلکه نشانهی آشکار یک بحران مزمن در حوزهی حقوق عمومی و ایمنی شهروندان است.
فعالیتهای میدانی و حضور پررنگ «جیمز هولتسنایدر»، سفیر جدید امریکا در محافل عمومی و عشایری اردن، موجی از تحلیلهای سیاسی و واکنشهای طنزآمیز را در فضای مجازی و پارلمان این کشور به راه انداخته است.
بسیاری از سرمایهگذاران از خود میپرسند آیا در یک حباب هوش مصنوعی زندگی میکنیم؛ برخی دیگر فراتر رفته و فقط میپرسند: «تا کی؟» با این حال، این حباب همچنان در حال رشد است و با احساس خطرناک «ترس از جاماندن» تقویت میشود. تاریخ و تجربه اخیر به ما نشان میدهد که حبابهای مالی اغلب در اثر شور و اشتیاق بیش از حد سرمایهگذاران نسبت به فناوریهای جدید «دگرگونکننده جهان» ایجاد میشوند و هنگامی که میترکند، طرحهای کلاهبرداری عجیبوغریبی را آشکار میکنند که در پوشش حباب رشد کردهاند. یک طرح پانزی به جای سود واقعی، با پول سرمایهگذاران جدید به سرمایهگذاران قدیمی پرداخت میکند و نیاز به جذب مستمر دارد تا سرانجام سقوط کند. ویژگی این طرحها این است که قبل از ترکیدن حباب، تشخیص آنها بسیار دشوار است، اما پس از وقوع، به شکلی باورنکردنی ساده به نظر میرسند. در این مقاله به این پرسش میپردازیم: طرحهای پانزی در حبابهای مالیِ متکی بر فناوری چه ردپاهایی از خود به جا میگذارند که ممکن است به ما کمک کند مورد بعدی را که در پوشش تبو تاب هوش مصنوعی ظهور میکند، پیشبینی کنیم؟ برای این کار، طرح پانزی «شاه راهآهن» جورج هادسون در دهه ۱۸۴۰ را با طرح پانزی برنی مداف مقایسه میکنیم که در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی توسط فناوری اطلاعات و ارتباطات و حباب داتکم امکانپذیر شد و سپس توسط حباب مسکن آمریکا تداوم یافت.
حوصلهسررفتن بخشی رایج از زندگی در همهی دورانها و در سراسر جهان است. دلیلش این است که حوصلهسررفتن کاربرد مفیدی دارد: افراد را به پیگیری اهداف و چالشهای جدید ترغیب میکند. من استادی هستم که ارتباطات و فرهنگ را مطالعه میکنم. در حال حاضر مشغول نوشتن کتابی دربارهی والدین مدرن هستم و متوجه شدهام که بسیاری از والدین سعی میکنند از حوصلهسررفتن فرزندانشان جلوگیری کنند. آنها ممکن است حوصلهسررفتن را یک احساس منفی ببینند که نمیخواهند فرزندانشان آن را تجربه کنند. یا ممکن است آنها را به سمت فعالیتهایی سوق دهند که به نظرشان سازندهتر است. دلایل مختلفی وجود دارد که والدین میخواهند از حوصلهسررفتن کودکان جلوگیری کنند. بسیاری از والدین با کار مشغول هستند. آنها دربارهی پول، مسئولیتهای مراقبت از کودک و مدیریت دیگر بخشهای زندگی روزمره استرس دارند. اطمینان از اینکه کودک در خانه با یک بازی، برنامهی تلویزیونی یا یک پروژهی هنری و کاردستی مشغول است، میتواند به والدین کمک کند بدون وقفه کار کنند یا شام درست کنند، بدون اینکه فرزندانشان از حوصلهسررفتن شکایت کنند. والدین همچنین ممکن است فشار احساسی برای موفقیت فرزندانشان داشته باشند، خواه این موفقیت به معنای پذیرش در یک مدرسهی انتخابی باشد، یا تبدیل شدن به یک ورزشکار خوب یا یک موسیقیدان مورد قبول. کودکان امروز همچنین در مقایسه با چند دهه قبل، زمان کمتری را به بازی آزاد در خارج از خانه و زمان بیشتری را به فعالیتهای ساختاریافته اختصاص میدهند. دسترسی آسان به صفحهنمایشها (مانند موبایل و تبلت) بیش از هر زمان دیگری اجازه داده است تا از حوصلهسررفتن اجتناب شود.
و آنگاه از دلِ دردِ زایش روشنایی متولد شود؛ همان نوری که شب را معنا میکند.
پساز آنکه مقامات آمریکایی اعلام کردند مظنون تیراندازی در دانشگاه براون و «ام آی تی» با استفاده از برنامه لاتاری گرین کارت یا قرعه کشی کارت سبز اقامت خود را در آمریکا دریافت کرده است، رئیس جمهوری آمریکا این برنامه را متوقف کرد.
رؤیت هلال ماه رمضان در غروب روز جمعه امکان پذیر نبوده است. بنابراین ماه شعبان ۳۰ روزه بوده و روز یکشنبه ۱۴ فروردین اولین روز ماه رمضان خواهد بود.
در دروس روزنامه نگاری گاز گرفتن پای یک انسان توسط سگ خبر نیست و فاقد ارزش خبری می باشد ، اما حمله سگ به یک دانشجوی دختر در داخل دانشگاه تبریز نمی تواند با سکوت وگذر بی تفاوت رد گردد.، مگر سگ می تواند در داخل دانشگاه به دانشجویی حمله کند ؛ اما این اتفاق افتاد! حادثهی حملهی یک سگ ولگرد به دانشجوی کارشناسی ارشد در محوطهی دانشگاه تبریز، که به عذرخواهی رسمی رئیس دانشگاه حتی در شبکه های اجتماعی انجامید، تنها یک رویداد موردی نیست؛ بلکه نشانهی آشکار یک بحران مزمن در حوزهی حقوق عمومی و ایمنی شهروندان است.
بسیاری از سرمایهگذاران از خود میپرسند آیا در یک حباب هوش مصنوعی زندگی میکنیم؛ برخی دیگر فراتر رفته و فقط میپرسند: «تا کی؟» با این حال، این حباب همچنان در حال رشد است و با احساس خطرناک «ترس از جاماندن» تقویت میشود. تاریخ و تجربه اخیر به ما نشان میدهد که حبابهای مالی اغلب در اثر شور و اشتیاق بیش از حد سرمایهگذاران نسبت به فناوریهای جدید «دگرگونکننده جهان» ایجاد میشوند و هنگامی که میترکند، طرحهای کلاهبرداری عجیبوغریبی را آشکار میکنند که در پوشش حباب رشد کردهاند. یک طرح پانزی به جای سود واقعی، با پول سرمایهگذاران جدید به سرمایهگذاران قدیمی پرداخت میکند و نیاز به جذب مستمر دارد تا سرانجام سقوط کند. ویژگی این طرحها این است که قبل از ترکیدن حباب، تشخیص آنها بسیار دشوار است، اما پس از وقوع، به شکلی باورنکردنی ساده به نظر میرسند. در این مقاله به این پرسش میپردازیم: طرحهای پانزی در حبابهای مالیِ متکی بر فناوری چه ردپاهایی از خود به جا میگذارند که ممکن است به ما کمک کند مورد بعدی را که در پوشش تبو تاب هوش مصنوعی ظهور میکند، پیشبینی کنیم؟ برای این کار، طرح پانزی «شاه راهآهن» جورج هادسون در دهه ۱۸۴۰ را با طرح پانزی برنی مداف مقایسه میکنیم که در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی توسط فناوری اطلاعات و ارتباطات و حباب داتکم امکانپذیر شد و سپس توسط حباب مسکن آمریکا تداوم یافت.
سال گذشته اصطلاح «فسیل شدن مغز» (brain rot) بهعنوان واژه سال فرهنگ لغت آکسفورد انتخاب شد. این عبارت عامیانه اینترنتی در واقع نگرانیها درباره مصرف «مقادیر بیش از حد محتوای کمکیفیت آنلاین، بهویژه در شبکههای اجتماعی» را بازتاب میداد. اکنون یافتههای جدید انجمن روانشناسی آمریکا تایید میکند که این فسیل شدن مغز نهتنها حقیقی و بیش از یک شوخی اینترنتی است، بلکه یک سندروم واقعی عصبـشناختی بوده که آسیبهای قابل اندازهگیری ایجاد میکند. مطالعهای با عنوان «خوراکها، احساسات و تمرکز: مرور نظاممند و فراتحلیل همبستگیهای شناختی و سلامت روانی مرتبط با استفاده از ویدئوهای کوتاه» بهطور مستقیم مصرف محتوای ویدئویی کوتاه در پلتفرمهایی مانند تیکتاک، اینستاگرام و یوتیوب را به پدیده فرسایش مغز مرتبط کرده است.
استراتوس که با لقب "باز صحنه" شناخته میشد، با تفسیرهای قدرتمند و پرشور خود در فاصله سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ طرفداران زیادی پیدا کرد. او در ترانههایش که تلفیقی از موسیقی سنتی یونان و ملودیهای مدرن بود، به مضامین عشق، اندوه و پیکار زندگی میپرداخت. او با آثار بهیادماندنی که از خود به جا گذاشت، جایگاه ویژهاش را در تاریخ موسیقی یونان حفظ کرده است.
در این اثر، مردی با لباس سنتی عثمانی بر روی قالیچهای رنگارنگ دراز کشیده و مشغول مطالعه کتابی بزرگ است. پسزمینه با کاشیهای آبی فیروزهای، کتیبههای عربی و طاقچهای گچبریشده تزئین شده است. این نقاشی مانند بسیاری از آثار عثمان حمدیبیگ، تصویری از تأمل، دانش و فرهنگ اسلامی – عثمانی ارائه میدهد و برخلاف نقاشیهای شرقگرای اروپایی همدورهاش، از نگاه درونی و آگاه به فرهنگ شرقی ترسیم شده است.
او پرندهای کوچک و چابک است که در دامنههای خشک و سنگی کوهستان عینالی زندگی میکند. رنگ بدنش خاکی با دُمی نارنجیسرخ است. اغلب روی سنگها مینشیند و حشرات را از روی زمین شکار میکند. این عکسها در ماه آبان گرفته شدهاند، زمانی که پرنده در مسیر زمستانگذرانی خود در تبریز دیده میشود.
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.