10 آذر 1395
هنوز هنر بومی و در ارتباط با فولكلور و مردمي جايگاه مستحكم خود را نيافته اند
تبریز امروز؛ باغ گلستان تبریز یکی از تفرجگاههای قدیمی شهر به شمار میرود ، این باغ بر روی قبرستان گجیل احداث گردیده است، دیوارهای آن در زمانی که دستگاههای مدرن تراش سنگ و ابزارهای جوشکاری وجود نداشتند با تراش دستی سنگتراشان وبا چکش و قلم و پرچ آهن توسطه آهنگران به هم اتصال یافتند و سالها محافظ باغ شرقی از ورود بیگانه به آن بودند.
در یک شب با تقلید غلط از شهردار تهران ؛ لودرها دیوارها را به همراه درختان کهنسال بر زمین نهادند و آثار دست هنرمندان صنعتگر نابود شدند و باغ در یک منطقهی مشکل، بی حفاظ درختان تنومند و دیوارهایش رها شد.
یک ماه بعد از این ماجرا دریک بازگشت ناقص به عقب، سنگ قرمز آذرشهر نصفه و نیمه با وضعی اسفناک حریم باغ گلستان را مشخص کرد و اخیرا نیز شهرداری درخواست طرحی برای دی.ارهای حصار باغ طلب کرده است و چه بهتر که طرحی مشابه دیوارهای قدیمی اجرا گردد.
چند سال پیش با عناوینی همچون ایجاد جاذبههای گردشگری، احیای هویت تاریخی تبریز و شناساندن ابعاد معنوی و عرفانی شمس تبریز عدهای قرار بر احداث بنای یادمانی برای شمس تبریز با هزینه از جیب مردم در محل باغ گلستان گذاردند و به این منظور دهها اصله درخت قطع و استخر آب داخل باغ تخریب گردید و مردمان همه متعجب از این ماجرا؛ از اینکه چرا در آن سوی خیابان و در محلی شبیه "خیابان شلوغ" این بنا ایجاد نمیشود که هم مزیت بنای فرهنگی و هم اصلاحی بی صدا در بافت "محله شلوغ" را داشته باشد! !!
درختان بریده شدند ، استخر تخریب شد و یک مکعب مستطیل پیچ خورده به عنوان نمود احیای هویت تاریخی تبریز و نمودی از شمس تبریز در محل ایجاد شد. بانیان بنا مدعی اند یک مکعب مستطیل که به چهار سطح تقسیم شده نشان از چهار جبهه عالم و فراگیری و عمومیت است. حال چرا استوانه برای این منظور بکارگیری نشده که کل ابعاد را دارد جای سوال ایجاد می کند، این چهار سطح با چرخش حول محور ثقل مکعب اولیه هماهنگی یافته اند و یادآور سماع شمس و مولانا هستند؛ زیرا آنها میگویند سماع را شمس به مولانا آموخت. یعنی پیچانیدن مکعب مستطیل به حول یک محور یادآور رقص این دو صوفی اند و آن هم مولانا به دنبال شمس!
گفته شده است که در طراحی این یادمان ارائه تعریف سه بعدی نقوش دو بعدی ایرانی-اسلامی است. نقوشی که با تکنیک های مدرن نرم انجام شده اند. تصویر بالا نیز ساختمانی در عربستان سعودی نشان می دهد ، که شاید طرح آن شبیه این یادمان باشد.
***
مشهدی عباد در فیلم او الماسون بو السون میگوید " من تاریخ نادری نی یاریه قدر اوخوموشام ، باشا دوشمدیم بو نه دئییر ! بو عامی جماعت هاردان بیله جک لر"! یعنی اینکه من تاریخ نادری را تا نصف خوانده ام ،متوجه حرف های این مرد نشدم این مردم ساده دل از کجا متوجه خواهند شد.
باغ گلستان و منطقه ی اطراف آن یک منطقه ی معمولی نیست، بلکه یک ماجراست ؛ نمودهای مختلف طبقات شهری در آنجا حضور دارند از فروشنده لباس مندرس و یا کفش پینه دوزی شده تا رادیو
فروش سیار، یکی دوچرخه می فروشد و دیگری خروس و گربه و سگ و....اما در پیاده روی ضلع جنوبی باغ گلستان یک ماجرای جالبی نیزدرحال اتفاق است دهها دکه به فروش کتاب تازه و دست دوم
مشغول اند؛ از تمام افرادی که در آنجا حاضر بودند پرسیدم معنی و مفهوم این بنا چیست !؟
آنچه که باور عمومی بود بی معنی بودن آن ساختار جدید و پول اضافی داشتن بانیان آن بود! کتاب فروش هم معنی ساختار جدید را نمیدانست مردم کتابخوان هم – مردی که شلوار کهنه در پای یادمان
می فروخت او هم چیزی از معنی و دلیل ساخت آن ندانست. مردی به من گفت آیا این آقایان حاضرند عمارتی زشت مانند این عمارت را در حیاط خانهی خود نیز بسازند!؟ او که باوری براین مفهوم نداشت !
من با هنر مدرن مخالفتی ندارم، هر روش توانمندانه برای بیان زیبا میتواند در بحث هنر قرار گیرد , اما شهر باشعور را با زبان الکن نمی توان پند داد و آن را آراست. هنوز جامعه ما و شهر تبریز در بستر
هنری خود آماده, شیرین کاری های پرهزینه و توام با تخریب جمعی نیست که امروز هستند و فردا نه! صاحبان موقت اختیار شهر چگونه میتوانند آثار تخریب دائمی برآن بگذارند؟ درختان در شهر با
هوای آلوده بریده میشوند ، استخر آب از بین میرود تا یک مکعب مستطیل با توهین به شعور و خرد مردم بنام یادمان شمس ساخته شود و همه قبول کنند که این یادمان شمس است!
***
نهضت آوانگارد و ترويج پست مدرنيسم حرکتی ازسوی غرب براي به سقوط كشانيدن نظام فكري شرق بود. دونالد جيمسون مامور پيشين سازمان سيا سال 1995 در مصاحبه با ايندپندنت براین امر تاکید
میکند، اين نهضت حتي بعد از فروپاشي شرق چپ؛ مسير خود را با حمايت ماشين مغز شويي رسانهاي غرب ادامه داد
اما این بنا و طراحی آن نه سبک مدرن است و نه پست مدرنیسم را تداعی میکند ؛ یک برنامه کامپیوتری بدون احساس مکعب مستطیلی را پیچانیده که شاید اگر استوانه بود ادعای شمول برتمام جوانب
وجهان را نیز از آن استنتاج می کرد! و آن شده است یادمان شمس !
نلسون راكفلر به عنوان مالك موزه و خانه هنر شهر نيويورك كاملا از قدرت هنرمندان براي سلطه و كنترل هنر متعهد باخبر بود و بدين علت سرمايه كلاني را در اين تفكر هزينه نمود؛ تا سطحی نگری
بسط یابد.
هيئت مديره اين موزه از اعضاي سازمان سيا و نويسندگان مرتبط با آن سازمان مانند ويليام پالي و هنري لوس نويسنده كتابTime/Life Media Empire بودند. از آن پس با هنر به ظاهر مدرن
نلسون راكفلر به سرعت با پوشش دهي رسانهاي همه جا را آلوده ساختند
.
تحت تاثیر این عصر "پيرو مانزوني" مجسمه ساز ايتاليايي اثر خود با نام «مدفوع هنرمند»را ارائه نمود و سپس با بستهبندي و ليبل زني در چند زبان و به تعداد 90 قوطي آنها را به دنياي هنرمندان و
هنردوستان در آمريكا و ايتاليا در مغرب زمين عرضه كرد !!اين ارزشگذاري به بيارزشيها با پشتيباني ماشين مغزشويي رسانه غربي منجر به خريد مدفوع هنرمند هم وزن طلا شد وحتي گالري مشهور تيت
لندن به قيمت 22300 پوند و سپس در سال 2007 در حراج ساوسبي به قيمت 124000 يورو آنها را معامله كردند.کشور ما نیز از آسیبهای بیمعنی سازی هنر و اندیشه و دم دستی شدن آن در امان
نماند و پوچ گرایی و ژستهای روشنفکری سنتهای زیبا و لطیف و ارزشها را تحت تاثیر قرار دادند تا آنجا کمجسمه از "هیچ " ساخته شد. که آثار آن هنوز با غلبه ژست های روشنفکرمابانه در برخی
ساختارها همچنان دیده میشود !
واقعا چگونه یک مکعب پیچ خورده رقصی به نام سماع شمس تبریز و پشت سر او پیر فریفته اش مولانا را به ترسیم می کشاند! ارزش هنر با بار سياسي و براساس تاثيرگذاري آن در ارزشهاي اخلاقي و
فرهنگي و سنت جوامع تعيين ميگردد. امروز حتيكليساي روسيه نيز در مقابله با تفكر ضد اخلاقي به ظاهر مدرنيته برآمده است.كشيشهاي روسي در نكوهش رسانههاي غربي و پروپاگانداي دفاع از
مدرنيته غرب برآمدهاند ولي........
***
تبریز دارای باغی به نام باغ شمس تبریز است که تلاش های بسیار مانع از تفکیک و تبدیل آن به برج ها و خانه های یقه سفیدان شده وحتی از چنگال آنان درآورده شده است و شهرداری تبریز توانسته
محیطی امن برای بانوان و خانوادهها در آن بیافریند؛ تندیسی بسیار زیبا برای شمس تبریز در این باغ خودنمایی میکند که برای شمس شهر تبریز کفایت می کند. ساختن المانهایی عجیب و بی ریشه آن
هم به نام شمس و با ادعای احیای ریشه تاریخی تبریز هیچ منطق نمی یابند، آنجا که هنوز هنر تندیس آنقدر فقیر است که مجسمه های سرداران رشیدش را با ترکیب بندی اسطوره و رشادت و بزرگ
نمی توانند بسازند؛ رجوع به این گونه الگوها حرکتی منفی در فرهنگ و هنر و منظر شهر و روح آن است.
هنوز هنر بومی و در ارتباط با فولكلور و مردمي جايگاه مستحكم خود را نيافته اند و هنرمند متعهد براي حضور در عرصه هنر بايد از دهها خاكريز ارشادي عبور نمايد و در اين احوال ترويج مدرنيته آن هم از
نوع توخالی از سوي سازمان های مرتبط با شهرداري و کنارنشینی متولیان فرهنگ در فقدان حمايت از هنر سنتي و ملموس و فرح بخش و با معنی برای مردمان ممكن است با توجه به ضعف بنيه هنر
مرسوم، حمايت از خود بيگانگي و راهي به سمت انحطاط در هنر و به سوي مجسمه و یادمان های سخیف دیدن و آلودگي بصری به جاي مناظر و حذف ساختارهای ژرف گردد. توقف احداث اين ساختار بی
معنی در نظام ارزشي جامعه و معرفي دست اندركاران برای آشنایی و آموزش با مفاهیم هنر، فرهنگ و شهر ؛ شايد تنهاترين امكان ممكن براي اين سنت شكني و بيهنجاري باشد.
توفیق وحیدی آذر
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.