تبریز امروز:
موفقيت حکمراني در هر جامعهاي مرهون تلاش حکمرانان براي بالا بردن ميزان راهبردهاي صحيح و کاهش خطاهاي راهبردي است. در جامعه امروز ما خطاهاي راهبردي زيادي وجود دارند که بايد تصحيح شوند. در اين مقاله به تناسب رويدادهاي اين روزها به سه مورد از آنها که نياز فوري به تصحيح دارند ميپردازيم.
1- آنچه يکي از خطباي شناخته شده درباره کرامات مرحوم آيتالله مصباح يزدي درباره پيشگوئي زمان رحلت خود و طلب مغفرت براي ديگران با باز کردن چشم خود در حين غسل داده شدن گفته، ربطي به معارف اسلامي ندارد. اينکه فردي مثل اين خطيب چنين مطالبي را در جمعهاي کوچک بگويد در عين حال که خلاف است و بدآموزي دارد، از اهميت چنداني برخوردار نيست ولي هنگامي که همين مطالب از شبکه قرآن سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش ميشود، به حساب دين و نظام اسلامي گذاشته ميشود و يک خطاي راهبردي به حساب ميآيد و عوارض منفي سنگيني براي اين نظام و اسلام به همراه دارد.
مسئوليت اين خطاي راهبردي برعهده مسئولين رسانه ملي است. آنها بايد حداقل سه اقدام جدي و قاطع براي جلوگيري از تکرار اين قبيل ضايعات به عمل آورند.
اول اينکه از کارشناسان مطمئن و مسلط بر معارف اسلامي استفاده کنند.
دوم اينکه مجرياني را مسئول اجراي چنين برنامههائي کنند که با مباني ديني آشنا باشند و به جاي بکار بردن کلماتي که نشاندهنده تأييد خطاهاست، کارشناس خاطي را مورد سؤال قرار دهند.
و سوم اينکه رسانه ملي از پخش زنده برنامههاي حساسي که با اعتقادات مردم سروکار دارند خودداري کند و به برنامههاي ضبط شده پس از بازبيني توسط صاحبنظران واقعي اجازه پخش شدن بدهد.
مهمتر اينکه به نظر ميرسد مشکل اصلي در خود مديران رسانه ملي است. بنابراين، قبل از هر چيز بايد در صلاحيت آنان تجديدنظر شود و افرادي با صلاحيتهاي لازم به جاي آنها گمارده شوند.
2- دشمن را هيچگاه نبايد کوچک و ضعيف پنداشت. در اينکه آمريکا دشمن ملت ايران است، ترديدي وجود ندارد، آنچه مهم است چگونگي مواجهه با اين دشمن است.
با وقايعي که در جريان انتخابات رياست جمهوري اخیر آمريکا اتفاق افتاد و ياغيگريهائي که شخص ترامپ به عنوان رئيسجمهور مستقر عليه انتخاب مردم کرد بهويژه تحريک هواداران خود به شورش عليه کنگره و فضاحتي که آنها با تسخير ساختمان کنگره آمريکا به بار آوردند، قلمها و زبانهاي زيادي براي تحليل اين وقايع فعال شدند. محتواي اکثر تحليلها اينست که آمريکا فاقد دموکراسي است و اين هرج و مرجها نشاندهنده اينست که آنچه در آمريکا وجود دارد، نمايش دموکراسي است نه خود دموکراسي. اين، ضعيف نشان دادن دشمن است که در اثر ناديده انگاشتن ابعاد مختلف ماجرا حاصل شده است.
در يک نگاه جامع ميتوان به تحليل ديگري رسيد که ميگويد دموکراسي آمريکا دچار غده چرکيني شده بود و در وقايع انتخابات اخير، توانست با خوددرماني، اين غده چرکين را جراحي کند و اين بيماري را پشتسر بگذارد. اگر اين تحليل درست باشد، کساني که تحليل اول را مبناي راهبرد خود قرار دادهاند دچار يک خطاي راهبردي شدهاند و بايد در آن تجديدنظر کنند. پذيرش تحليل دوم به معناي بَزک کردن چهره آمريکا نيست بلکه به اين معناست که نميخواهيم خودمان را فريب بدهيم و دشمن را ناچيز فرض کنيم. با مطرح دانستن تحليل دوم، ميتوانيم براي برخورد قويتر و قدرتمندانهتر با دشمن آمادگي پيدا کنيم.
3- نوزدهم ديماه امسال، چهارمين سالگرد رحلت آيتالله هاشمي رفسنجاني بود. در فرهنگ ملتها تکريم مردان بزرگ و تاريخساز، يک اصل است. در دنياي کنوني هر ملتي که شخصيت بزرگ و کمنظيري مانند آيتالله هاشمي رفسنجاني داشته باشد، در حيات او تا ميتواند براي شناساندن او به ساير ملتها سرمايهگذاري ميکند و بعد از فقدان او نيز براي هميشه بزرگداشت او را در دستور کار خود قرار ميدهد. آيتالله هاشمي رفسنجاني بيش از نيمقرن با مبارزه و مجاهدتهاي علمي، تقنيني، اجرائي و دفاعي به ايران و ايراني خدمت کرد و آثار گرانبهائي از خود برجاي گذاشت. مردم، در تشييع پيکر ايشان نشان دادند که قدرشناس چنين قهرماناني هستند ولي مجموعههاي رسمي منتسب به نظام حاکميتي که آقاي هاشمي رفسنجاني از اصليترين پايهگزاران آن بود، بهويژه رسانه ملي به وظايف خود در قبال او عمل نميکنند. اين، يک خطاي استراتژيک است که به فرهنگ انسانسازي و انسانيتپروري در جامعه ما لطمه ميزند. تاريخ نيز قضاوت مثبتي درباره اين روش نخواهد داشت. نام آيتالله هاشمي رفسنجاني به عنوان «شناسنامه انقلاب اسلامي» و «قهرمان خدمت به ملت» در تاريخ ثبت شده است. کساني که تلاش ميکنند اين برگ درخشان از کتاب تاريخ را پاک کنند، بايد اولاً بدانند که هرگز به اين کار موفق نخواهند شد و ثانياً بايد فکري به حال خود کنند که در پيشگاه خدا و بندگان خدا براي اين خطاي راهبردي خود توجيهي ندارند.