12 فروردین 1397
ای ساحل به وجد آی زنگ ها به صدا بیا! اما من با قدمی پر اندوه! به عرشه پا می گذارم ! و پدر خوابیده است سرد و خاموش!
تبریز امروز:
آه ای بزرگ مرد من!
فرمانده ام !
سفرهراسناک ما به پایان رسید!
کشتی مان از صخره ها گذشت !
و ما بردیم!
بندرگاه نزدیک است.
صدای زنگ را می شنوم !
مردم در همهمه اند!
اما چشمان شان به انتهای کشتی است.
آه قلب من، آه قلب من !
قطره های خون سرخ برعرشه!
فرمانده من بر زمین افتاده است!
سرد و ... بی روح!
آه فرمانده من !
برخیز و صدای زنگ ها را بشنو!
بلند شو وببین برایت پرچم افراشته اند!
شیپورها برایت می نوازند!
گل ها برای توست ، برای توست حلقه های گل!
واین همه ازدحام مردم !
آنها تو را صدا می زنند !
ترا نجوا می کنند!
ترا می جویند!
آه کاپیتان ! آه پدرعزیز!
سر براین بازویم بگذار!
این فقط یک رویاست بر روی عرشه!
که تو سرد و خاموش افتاده ای!
کاپیتان من جوابی نمی دهد!
لبانش سرد و بی روح!
پدربازوان من را حس نمی کند !
نه ضربانی دارد و نه اراده ای!
کشتی آرام و مطمئن لنگر گرفته !
سفر به پایان رسیده!
از یک سفری هراسناک و پیروز!
ای ساحل به وجد آی
زنگ ها به صدا بیا!
اما من با قدمی پر اندوه!
به عرشه پا می گذارم !
و پدر خوابیده است
سرد و خاموش!
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.