24 دی 1396
اما موش هم همان قدر شعور داره که بدونه سوراخ موش همون سوراخ موش هست و پناهگاه ! حالا گربه چقدر می تونه تحمل بکنه و منتظر یک موش کوچک بمونه ! معلومه که نمی شه ! حتی یارکمکی هم مفتی اونجا ننشسته که ! اون از این سفره سهم می خواد !
تبریز امروز:
گربه نشسته بود ! یک موش ناگهان سر و کله اش پیدا شد ! گربه یک جستی زد و ناکام از گیر انداختن موش فقط شاهد ورود موش توی سوراخ موش شد !
حال چاره ای نبود که فقط انتظار بکشه و منتظر بمونه ! تا موش یک قدم اشتباه برداره و سرش رو از توی سوراخ بیرون بیاره!
اما موش هم همان قدر شعور داره که بدونه سوراخ موش همون سوراخ موش هست و پناهگاه ! حالا گربه چقدر می تونه تحمل بکنه و منتظر یک موش کوچک بمونه ! معلومه که نمی شه ! حتی یارکمکی هم مفتی اونجا ننشسته که ! اون از این سفره سهم می خواد !
نتیجه این شطرنج مشخص بود ! موش برای بقا ولی گربه در فکر گوشت تازه بود و حس بقا بر شهوت غذای تازه گرم غالب می شد که شد و گربه سر بزیر انداخت و با دوستش از این سودا گذشتند!
حکایت و عکس از کاوه وحیدی آذر
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.